کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دنأت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دنأت
لغتنامه دهخدا
دنأت . [ دَ ءَ ] (از ع ، اِمص ) دناءة.پستی و فرومایگی و دونی و پست فطرتی و ناکسی و زبونی و کمینگی . (ناظم الاطباء) (از غیاث ). ناکسی و زبونی .(آنندراج ). بخل . حقارت . خساست . رذیلت . خست . سفالت . وغادت . نانجیبی . لاَّمت . (یادداشت مؤلف ) : از دن...
-
جستوجو در متن
-
بی شرفی
لغتنامه دهخدا
بی شرفی . [ ش َ رَ ] (حامص مرکب ) کیفیت و حالت بی شرف . بی حرمتی . بی آبرویی . بی عرْضی . بی ناموسی . فرومایگی . دنأت .
-
دعلقة
لغتنامه دهخدا
دعلقة. [ دَ ل َ ق َ ] (ع مص ) دور رفتن دروادی . (از منتهی الارب ). دور شدن از وادی . (از ناظم الاطباء). دور شدن در وادی . (از اقرب الموارد). || کافتن و جستن چیزی . (از منتهی الارب ). تتبع کردن . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) خساست و فرومایگی . (منتهی...
-
غسانی
لغتنامه دهخدا
غسانی . [ غ َس ْ سا ] (اِخ ) سعدبن محمدبن صبیح ، ملقب به استاد و مکنی به ابوعثمان . او از بلده ٔ قیروان و از قبیله ٔ غسان و از اعلام علمای عربیت و نحوی و ادیب متفنن بود. وی از تقلید بسیار نکوهش میکرد و میگفت : آن ناشی از قلت عقل و دنأت همت است . از ...
-
دیباجة
لغتنامه دهخدا
دیباجة. [ ج َ ] (معرب ، اِ) یکی دیباج . (از اقرب الموارد). رخساره . (منتهی الارب ): دیباجة الخد؛ پوست رخ . (بحر الجواهر). روی آدمی . (مقدمه ٔ لغت میرسید شریف جرجانی ). دیباجه ٔ خد؛ پوست رخ و آن دو دیباجه است . (یادداشت مؤلف ). یک رخ . (دهار): فلان ی...
-
ساسی
لغتنامه دهخدا
ساسی . (ع ص ، اِ) گدا و گدائی کننده . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ) (رشیدی ). گدا و دریوزه گر. (جهانگیری ) (استینگاس ) (ناظم الاطباء) : چه خیزد ز اول ملکی که در پیش دم آخربود ساسی و بی سامان چه ساسانی چه سامانی . سنائی .خاک پاشان دیگرند و بادپیمایان دگ...
-
ملک
لغتنامه دهخدا
ملک . [ م َ ل ِ / م َ ] (ع اِ) پادشاه . ج ، ملوک . املاک . (منتهی الارب ). پادشاه .(آنندراج ). پادشاه ... و بعضی نوشته که به زمانه ٔ قدیم امیر را نیز می گفتند. (غیاث ). دارای مملکت و پادشاهی و پادشاه . (ناظم الاطباء). آنکه از طریق استعلا، سلطنت بر ام...