کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دنان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دنان
لغتنامه دهخدا
دنان . [ دَ ] (نف ، ق ) (دن + َان ) صفت بیان حالت از دنیدن در حال دنیدن . (یادداشت مؤلف ). رفتار به نشاط و خرامان . (ناظم الاطباء) (برهان ). مرادف چمان . (انجمن آرا). || راه رونده ٔ به نشاط و خرامان .(ناظم الاطباء) (برهان ). آنکه همی رود به نشاط، گو...
-
دنان
لغتنامه دهخدا
دنان . [ دَن ْ نا ن ِ ] (اِخ ) به صیغه ٔ تثنیه ، نام دو کوه که هر یک از آن دو را دَن ّ نامند. (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
-
دنان
لغتنامه دهخدا
دنان . [ دِ ] (ع اِ) ج ِ دَن ّ. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به دن شود.
-
جستوجو در متن
-
خصیة
لغتنامه دهخدا
خصیة. [ خ ُ صی ی َ ] (ع ص نسبی ) خمی است که در خصوص کوفه ساخته میشود. (منتهی الارب ). منه : دنان خصیه .
-
فیران
لغتنامه دهخدا
فیران . (نف ، ق ) در حال فیریدن . فیرنده . (یادداشت مؤلف ) : اگرچه خر به نیسان شاد و فیران و دنان باشدزبهر خر نمیگردد به نیسان دشت چون بستان .ناصرخسرو.
-
دنیده
لغتنامه دهخدا
دنیده . [ دَ دَ / دِ ] (ن مف ) روان با شوکت و حشمت . خرامیده به نشاط. (ناظم الاطباء). به نشاط خرامیده و به خوشحالی راه رفته . (برهان ) (آنندراج ): امراح ؛ شادمانه گردانیدن . دنیده گردانیدن . (المصادر زوزنی ). رجوع به دنیدن و دنان شود. || خوشحال و مسر...
-
چران
لغتنامه دهخدا
چران . [ چ َ ] (نف ، ق ) در حال چریدن . در حال چرا کردن . چراکنان : همی گفت زندان و بند گران کشیدم بسی ناچمان و چران .فردوسی .چران داشتی از دورویه دهن نبدبر تنش راه بیرون شدن . فردوسی .همی خورد و اسبش چمان و چران پلاشان فکنده به بازو کمان . فردوسی .ب...
-
جریبة
لغتنامه دهخدا
جریبة. [ ج ُ رَ ب َ ] (اِخ ) ابن اشیم . نام شاعری است . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ). ابن اشیم بن عمروبن وهب بن دنان بن فقعس اسدی فقعسی . آمدی گوید: او از شیاطین بنی اسد و از شعرای دوران جاهلیت بود و سپس اسلام آورد. از اوست :بدلت دینا بعد دین ق...
-
دشتبان
لغتنامه دهخدا
دشتبان . [ دَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) ناطور. (دستوراللغة). دشتوان . پاکار. نگاهبان دشت . پاسبان کشتزارو مزرعه . مأمور محلی ده که وظیفه ٔ او حفاظت مزارع دهقانان از ویرانی و دستبرد این و آن است و در بعضی نقاط امور آبیاری را نیز سرپرستی می کند : چو در سب...
-
کاکا
لغتنامه دهخدا
کاکا. (اِ) برادر کلان را گویند. || غلام قدیمی که در خانه پیر شده باشد. (برهان ) (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شیرازیان کاکا سیاه گویند. (آنندراج ). || مرد حبشی . مرد زنگی . || بنده ٔ حبشی نرینه . || شاید از کلمه ٔ کاک بمعنی مرد آمده و آن نشانه ٔ...
-
دن
لغتنامه دهخدا
دن . [ دَن ن / دَ ] (از ع ، اِ) خُم بزرگ قاراندود و یا درازتر از سبو یا کوچکتر از آن ، و بر زمین ایستادن نتواند مگر جایی برای آن بکنند. ج ، دنان . (ازمنتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). به عربی خم سرکه و شراب و روغن و امثال آن را گویند. (برها...
-
چمان
لغتنامه دهخدا
چمان . [ چ َ ] (نف ) خرامان . (جهانگیری ). به ناز خرامان و به رفتار در سبب ناز به هر سو میل کنند. (غیاث ). راه رفتن به ناز و زیبایی . (انجمن آرا) (آنندراج ). خرامنده و خرامان و به ناز و زیبایی روان . (ناظم الاطباء). چمنده و خرامنده وبه نازرونده . ناز...
-
ژنده پیل
لغتنامه دهخدا
ژنده پیل . [ ژَ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) پیل بزرگ . فیل بزرگ . فیل کلان . فیل مست و خشمگین . معرب آن زندفیل است . (از تاج العروس ). کلثوم : رده برکشیده سپاهش دو میل به دست چپش هفتصد ژنده پیل . فردوسی .گرازان سواران دمان و دنان به دندان زمین ژنده پیلان کن...
-
ابوالهندی
لغتنامه دهخدا
ابوالهندی . [ اَ بُل ْ هَِ دی ی ] (اِخ ) غالب بن عبدالقدوس بن شیث بن ربعی . شاعری مطبوع است . او دولت امویّه و عباسیّه هردو را دریافت . منشاء او سیستان است . و به اِدمان ِ خمر معروف است و اول کس از شعرای اسلام که در وصف شراب شعر سرود او بود و از جمله...