دنان . [ دَ ] (نف ، ق ) (دن + َان ) صفت بیان حالت از دنیدن در حال دنیدن . (یادداشت مؤلف ). رفتار به نشاط و خرامان . (ناظم الاطباء) (برهان ). مرادف چمان . (انجمن آرا). || راه رونده ٔ به نشاط و خرامان .(ناظم الاطباء) (برهان ). آنکه همی رود به نشاط، گویند: همی دند و دنان است . (لغت فرس اسدی ) :
طوطی میان باغ دنان و کشی کنان
چنگش چو برگ سوسن و پرّش چو برگ نی .
اگرچه خر به نیسان شاد و فیران و دنان باشد
زبهر خر نمی گردد به نیسان دشت چون بستان .
ای همه ساله دنان به گرد دنان در
من نه به گرد دنانم و نه دنانم .
و رجوع به دنیدن شود.
- دمان و دنان ؛ شتابان و خرامان . روان تند و آهسته :
چو در سبزه دید اسب را دشتبان
گشاده زبان شد دمان و دنان .
پس اندر سپاه منوچهرشاه
دمان و دنان برگرفتند راه .
بیفتاد و برگشت از او بادپای
همی شد دمان و دنان باز جای .
|| از خشم و قهر به جوش آینده . (ناظم الاطباء) (از برهان ). مرادف دمان . (آنندراج ) (انجمن آرا). از خشم جوشان . (شرفنامه ٔ منیری ). پرهیجان . (فرهنگ لغات شاهنامه ).