کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دمسازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دمسازی
لغتنامه دهخدا
دمسازی . [ دَ ] (حامص مرکب ) موافقت و همدمی و همراهی . (ناظم الاطباء). موافقت . (شرفنامه ٔ منیری ). هم آهنگی . سازگاری . سازواری . (یادداشت مؤلف ) : توقع آن است که به وجه دمسازی و بنده نوازی قدم رنجه کنی . (سندبادنامه ص 103).خسبم امشب ز راه دمسازی ت...
-
جستوجو در متن
-
عطرسازی
لغتنامه دهخدا
عطرسازی . [ ع ِ ] (حامص مرکب ) عِطارة. (از منتهی الارب ). ساختن عطر. عطر و خوشبوی ساختن و با آن دمسازی کردن : تا شب آنجا نشاط و بازی کردعودسوزی و عطرسازی کرد.نظامی .
-
قدم رنجه کردن
لغتنامه دهخدا
قدم رنجه کردن . [ ق َ دَ رَ ج َ / ج ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قدم رنجه فرمودن . زحمت راهی را تحمل کردن : توقع آن است که به وجه دمسازی و بنده نوازی قدم رنجه کنی . (سندبادنامه ).
-
سراندازی
لغتنامه دهخدا
سراندازی . [ س َ اَ ] (حامص مرکب )مستی به خرام و تبختر کردن . (آنندراج ) : قلم صنع کند رقص سراندازیهادست قدرت اگر این صورت زیبا بکشد. کمال خجندی (از آنندراج ). || سر نهادن . سر بزمین نهادن بریدن را : من کمر بسته ام به دمسازی از تو تیغ و ز من سراندازی...
-
بازگفت
لغتنامه دهخدا
بازگفت . [گ ُ ] (مص مرکب مرخم ) تکرار. بازگو کردن . بازگفتن . تکرار سخن : و در افشای سر و بازگفت حرکات وسکنات تو تلقین های بوجه میکرد. (سندبادنامه ص 92).چون نباشد ز بازگفت گزیردانم انگیخت از پلاس حریر. نظامی .و آن شکر لب ز روی دمسازی بازگفتی نکرد از ...
-
معلق زدن
لغتنامه دهخدا
معلق زدن . [ م ُ ع َل ْ ل َ زَ دَ ] (مص مرکب ) حرکت کردن داربازان و بازیگران به وضعی که واژگون گشته به سرعت باز راست شوند چنانکه کبوتران کنند، به هندی کَلا بازی نیز گویند. (از آنندراج ) (از غیاث ). خود را از زمین بلند کردن و در هوا چرخ خوردن و سپس به...
-
بنده نوازی
لغتنامه دهخدا
بنده نوازی . [ ب َ دَ / دِ ن َ ] (حامص مرکب ) عمل بنده نواز. (فرهنگ فارسی معین ) : از این بنده نوازی و از این عذرپذیری از این شرم گنی نیکخویی خوب خصالی . فرخی .شهی که بنده نوازی و لطف او آوردشهان روی زمین را به بندگیش نیاز. سوزنی .توقع آن است که به و...
-
جفتی
لغتنامه دهخدا
جفتی . [ ج ُ ] (حامص ) برابری . مساوات . یکسانی . تساوی . || مشابهت . (اشتنگاس ). مانندگی . همگونی . همگونگی . || اتصال . (اشتنگاس ). پیوستگی . || همسری . شوهری . زنی . زوجیت . جفت بودن : اگر نیستی جفتی اندر جهان بماندی توانائی اندر نهان . فردوسی .من...
-
رای داشتن
لغتنامه دهخدا
رای داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) عقیده داشتن . نظر داشتن . قصد داشتن . خواهان بودن . متمایل بودن : رای سوی گریختن دارددزد کزدورتر نشست به چُک . حکاک .زمانه نوشد و گیتی ز سر جوانی یافت امیر بِه ْ شد و اینک به باده دارد رای . فرخی (از آنندراج ).بتا، نگار...
-
مؤانست
لغتنامه دهخدا
مؤانست . [ م ُ آ ن َ / ن ِ س َ ] (از ع ، اِمص ) مؤانسة. انس و الفت و هم خویی و رفاقت و مصاحبت و همدمی . (ناظم الاطباء). ایناس . انس . محبت . دوستی . همدمی . دمسازی . کسی را مونسی کردن . (زوزنی ). مونس کسی شدن . آرام گرفتن با. آرام یافتن به چیزی . (...
-
بنجشک
لغتنامه دهخدا
بنجشک . [ ب ِ ج ِ ] (اِ) گنجشک . چغوک . چکوک . چکک : بنجشک چگونه لرزد از باران چون یاد کنم ترا چنان لرزم . ابوالعباس (از لغت فرس اسدی ).و گفت [ یعقوب بن لیث ]به اندر شکم بنجشک نباشد اندر شکم گاو گرد آید. (تاریخ سیستان ). جان خصم از تیغ سیمرغ افکنت بر...
-
شکرلب
لغتنامه دهخدا
شکرلب .[ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ ل َ ] (ص مرکب ) شیرین لب . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). معشوق شیرین لب . شیرین سخن .معشوق با لب بی نهایت زیبا و دلکش . آنکه لبی زیبا دارد. آنکه لبی لطیف و ظریف دارد. (یادداشت مؤلف ). کنایه از محبوب و مطلوب معشوق ...
-
سازی
لغتنامه دهخدا
سازی . (حامص ) جزو دوم کلمات ، مرکب از «ساز» (نعت فاعلی مرخم ) و «ی » (حاصل مصدر) است . این کلمه اکثر به اسم ذات پیوندد و حاصل مصدر سازد بمعنی سازندگی ، بناکردن یا بعمل آوردن و استحصال و درست کردن چیزی ، و عمل و حرفه و شغل سازنده ٔ آن ، چون گری و کار...
-
عنان تافتن
لغتنامه دهخدا
عنان تافتن . [ ع ِ ت َ ] (مص مرکب ) برگشتن و رجعت کردن . (فرهنگ فارسی معین ). بازگشتن . پشت بدادن : شاه از آن گور برنتافت ستورچون توان تافتن عنان از گور. نظامی .در می طلبیدو در نمی یافت وز درطلبی عنان نمی تافت . نظامی . || برگشتن و روگردان شدن . (ناظ...