کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دلاوری کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دلاوری کردن
لغتنامه دهخدا
دلاوری کردن . [ دِ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دلیری کردن . شجاعت نشان دادن . || گستاخی کردن . از حد خود تجاوز کردن : از من شنو نصیحت خالص که دیگری چندین دلاوری نکند بر دلاوران . سعدی .سعدی دلاوری و زبان آوری مکن تا عیب نشمرند بزرگان خرده دان . سعدی .ضعیف...
-
جستوجو در متن
-
مشاهده کردن
لغتنامه دهخدا
مشاهده کردن . [ م ُ هََ / هَِ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مشاهده نمودن . (ناظم الاطباء). مشاهدت کردن . دیدن . نگریستن . معاینه کردن : چشم اقبال پشت نصرت در نصار فتح مشاهده نکرده است . (سندبادنامه ص 16). شجاعت و دلاوری اسکندررا که مرةً بعد اخری مشاهده...
-
استقتال
لغتنامه دهخدا
استقتال . [ اِ ت ِ تا ] (ع مص ) کشتن خواستن .(منتهی الارب ). مبالغه کردن در حرب و خود را کشتن درآن . || باک نداشتن از مرگ از روی دلاوری . (از منتهی الارب ). || حریصی نمودن بر جنگ تا گوئی که او را آرزو میکند که کشته شود. (زوزنی ).
-
شیری کردن
لغتنامه دهخدا
شیری کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شیر بودن . دعوی شیری کردن . خود را شیر بیشه قلمداد کردن : مرا دعوی چه باید کرد شیری که آهویی کند بر من دلیری . نظامی .|| دلیری کردن . شجاعت و دلاوری نمودن . (یادداشت مؤلف ) : بکن شیری آنجا که شیری سزد. فردوسی (ازامث...
-
دلیری نمودن
لغتنامه دهخدا
دلیری نمودن . [ دِ ن َ / ن ِ / ن ُ دَ] (مص مرکب ) دلیری کردن . شجاعت نمودن . دلاوری نشان دادن . ذأر. (منتهی الارب ): تشجع؛ دلیری نمودن بی دلاوری . (دهار). به تکلف دلیری نمودن . (از منتهی الارب ). شجاعة؛ دلیری نمودن در مخاوف . (از منتهی الارب ). || ج...
-
چیرگی کردن
لغتنامه دهخدا
چیرگی کردن . [ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دلاوری کردن . شجاعت از خود نشان دادن : بدان کس دهم چیز او را که چیزاز او بستد و چیرگی کرد نیز. فردوسی .چیرگی کردن در شعر ذیل از فرخی شاید به معنی پیشدستی کردن باشد : به روز جنگ مر او را (باز) به چشم بسته برن...
-
حماسة
لغتنامه دهخدا
حماسة. [ ح َ س َ ] (ع اِمص ) دلاوری و دلیری . (ناظم الاطباء). دلاوری . (منتهی الارب ). شجاعت . (اقرب الموارد).- حماسه خوانی کردن ؛ اشعار رزمی و هیجان انگیز خواندن .- حماسه سرا ؛ کسی که اشعار حماسی و رزمی سراید.- حماسه سرایی ؛ سرودن نوعی اشعار رزمی ...
-
زبان آوری کردن
لغتنامه دهخدا
زبان آوری کردن . [ زَ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سلق . (دهار) (ترجمان القرآن ). زبان بازی کردن . شوخی و گستاخی کردن در سخن . بی باکانه سخن گفتن : سعدی دلاوری و زبان آوری مکن تا عیب نشمرند بزرگان خرده دان . سعدی .هنر بیار و زبان آوری مکن سعدی چه حاجتست که...
-
جبهه ٔ شیر خاریدن
لغتنامه دهخدا
جبهه ٔ شیر خاریدن . [ ج َ هََ / هَِ ی ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه است از کمال قوت و دلاوری . (آنندراج ) : در کف عشقیم عاجز ورنه در میدان رزم شیرمردان را ز مژگان جبهه میخاریم ما. صائب .- جبهه ٔ شیر به مژگان خاریدن ، جبهه ٔ شیر به ناخن خاریدن ، جبهه ٔ شیر ...
-
اقدام
لغتنامه دهخدا
اقدام . [ اِ ] (ع مص ) پیش درآمدن .(از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). پیش رفتن در کاری . (غیاث اللغات ). || دلیری نمودن .(ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). شجاعت کردن . (اقرب الموارد). || دلیر کردن کسی را. (ناظم الا...
-
بکة
لغتنامه دهخدا
بکة. [ ب َک ْ ک َ ] (ع مص ) دریدن و پاره پاره کردن و ریزه ریزه نمودن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || مزاحمت کردن و رنجاندن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نرمی کردن و رحم نمودن با کسی ، از اضداد است . (من...
-
پیزی
لغتنامه دهخدا
پیزی . (اِ) دبر. اِست . کون در تداول عوام . مقعد. مغاکچه ٔ سرین و سوراخ پائین هر جاندار. نشین : تو خواه راضی باش ای رفیق و خواه مباش قضاست آن کِت وارونه می کند پیزی . قائم مقام (از انجمن آرا).- پیزی کسی را جا کردن ؛ کارهای او را که بعلت نادانی یا کا...
-
اصطلاء
لغتنامه دهخدا
اصطلاء. [ اِ طِ ] (ع مص ) اصطلاء به آتش ؛ بدان گرم شدن . طلب گرمی کردن بدان . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). تابیدن به آتش و گرم شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تبیدن . به آتش تابیدن : أو آتیکم بشهاب قبس لعلکم تصطلون . (قرآن 7/27). ...
-
راست اندازی
لغتنامه دهخدا
راست اندازی . [ اَ ] (حامص مرکب ) عمل راست انداز. مستقیم انداختن . راست افکندن . انداختن بی انحراف و کژی . || تیر انداختن بدقت . بهدف رساندن تیر : شکار کردن و صفت راست اندازی و دلاوری او [ بهرام گور ] معروف است . (مجمل التواریخ والقصص ).راست اندازی چ...