کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دقل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دقل
لغتنامه دهخدا
دقل . [ دَ ] (ع مص ) بازداشتن کسی را و محروم گردانیدن . || زدن بینی و دهن کسی را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). یا در پس سر و ریش کسی زدن . (از منتهی الارب ). || ناتوان گردیدن . || (اِمص ) ناتوانی . (ناظم الاطباء). ضعف جسم . (از اقرب الموارد).
-
دقل
لغتنامه دهخدا
دقل . [ دَ ق َ ] (ع اِ) خرمابن بسیاربار. (منتهی الارب ). نخل پربار. (غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). واحد آن دقلة. (از اقرب الموارد) : یکی قطره باشد ز آغاز سیل یکی برگ باشد ز اول دقل . ناصرخسرو.خود تو دانی کآفتاب اندر حمل تا چه گوید با نبات و با...
-
واژههای همآوا
-
دغل
لغتنامه دهخدا
دغل . [ دَ ] (ع مص ) دو دل درآمدن در چیزی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). داخل شدن با شک و تردید. (از اقرب الموارد).
-
دغل
لغتنامه دهخدا
دغل . [ دَ غ َ ] (اِ) مکر و حیله . (برهان ) (غیاث ). حیله و ناراستی ، و با لفظ کردن مستعمل است . (از آنندراج ) : اما به هر چه ایشان را دست در خواهد شد از مکر و دغل ... هیچ باقی نخواهند گذاشت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 599). قومش بدو آویختند و از دغل بتر...
-
دغل
لغتنامه دهخدا
دغل . [ دَ غ ِ ] (ع ص ) مکان دغل ؛ جای درخت ناک یا جای پنهان و مخوف . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
دغل
لغتنامه دهخدا
دغل .[ دَ غ َ ] (ع اِ) قمار. (منتهی الارب ). || تباهی . (منتهی الارب ). عیب و فساد. (دهار). عیب ِ تباه کننده در کاری . (از اقرب الموارد). || درخت انبوه درهم پیچیده . (منتهی الارب ). درختان بسیار درهم پیچیده . (دهار) (از اقرب الموارد). || بسیار گیاه و...
-
جستوجو در متن
-
دگل
لغتنامه دهخدا
دگل . [ دَ گ َ ] (اِ) دقل . دیرک کشتی . (ناظم الاطباء). تیر بزرگ که در وسط کشتی نصب کنند و شراع کشتی بر آن استوار سازند. تیر بلندی که بر میان کشتی افرازند و بادبان بر آن گسترند.تیری که شراع بدان استوار کنند. سهم سفینه . شاه تیر.صاری . (یادداشت مرحوم ...
-
دقلة
لغتنامه دهخدا
دقلة. [ دَ ق َ ل َ ] (ع اِ) یکی دَقل که خرمابن بسیاربارباشد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به دَقَل شود. || (ص ) شاة دقلة؛ گوسپند لاغر وخرد و خوار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دَقِلة. دقیلة. ج ، دِقال . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد)...
-
قش
لغتنامه دهخدا
قش . [ ق َش ش ] (ع اِ) صقیع است . (فهرست مخزن الادویه ). || خرمابن هیچکاره ، چون دقل و جز آن . (منتهی الارب ). ردی تمر، چون دَقَل ، و این لغت عمانی است . (اقرب الموارد). || دلو بزرگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (ص ) ضخیم . (اقرب الموارد). || (...
-
ادقال
لغتنامه دهخدا
ادقال . [ اِ ] (ع مص ) ادقال نخل ؛ بلایه آوردن خرما. (منتهی الارب ). با خرماء بد شدن درخت . (تاج المصادر بیهقی ). دَقَل آوردن خرمابن . || ادقال شاة؛ لاغر و خرد گردیدن گوسفند.
-
جامور
لغتنامه دهخدا
جامور. (اِ) پیه خرمابن . (منتهی الارب ). || قبر. || جامور الدَقَل ، چوب سوراخی که بر سر دکل کشتی قرار دارد. خشبة الثقوبة فی رأس دقل السفینه المرکبة فیه . دکل عقب سر. ازباب تشبیه آن به جامور کشتی . (ذیل اقرب الموارد).
-
مدقل
لغتنامه دهخدا
مدقل . [ م ُ ق ِ ] (ع ص )گوسپند لاغر و خرد. (منتهی الارب ). گوسفند نزار کوچک جثه . دَقلَة. دَقِلَة. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || نخل که خرمای بلایه آورد. (آنندراج ).نخلی که خرمای خشک و نامرغوب دهد. نعت فاعلی است ازادقال . رجوع به ادقال شود. |...
-
سجلماسة
لغتنامه دهخدا
سجلماسة. [ س ِ ج ِ س َ ] (اِخ ) پای تخت ولایتی است بمغرب بسیار انهار واشجار و اهل آن ولایت سگ را فربه میکنند و میخورند آن را. (منتهی الارب ). کرسی و قاعده ٔ ولایتی بمغرب . (قاموس ). از بلاد مشهور افریقیه است . (نزهة القلوب ص 264). شهری است در جنوب مغ...