کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دفلي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دفلی
لغتنامه دهخدا
دفلی . [ دِ لا ] (ع اِ) دفل ، که گیاهی باشد. (از منتهی الارب ). گیاهی است تلخ مزه با گلی چون گل سرخ و میوه ٔ آن چون «خروب » باشد. الف آن الحاق راست لذا در حال نکره بودن تنوین می پذیرد، و برخی الف آنرا برای تأنیث میدانند و آنرا تنوین ندهند. (از اقرب ...
-
جستوجو در متن
-
کفنافس
لغتنامه دهخدا
کفنافس . [ ] (اِ) دفلی . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به دفلی شود.
-
رودیون
لغتنامه دهخدا
رودیون . [ ] (اِ) اسم سریانی دفلی است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به دفلی شود.
-
تریون
لغتنامه دهخدا
تریون . [ ] (اِ) به یونانی دفلی است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به دفلی و خرزهره شود.
-
حبین
لغتنامه دهخدا
حبین . [ ح َ ] (ع اِ) خرزهره . درخت دفلی . (منتهی الارب ). حبن .
-
حبن
لغتنامه دهخدا
حبن . [ ح َ / ح ُ ] (ع اِ) دفلی . خرزهره . حبین .
-
طلیل
لغتنامه دهخدا
طلیل . [ ] (اِخ ) منزلی در راه کرک که دارای گیاه دفلی فراوان بوده است . رجوع به عیون الانباء ج 1 ص 13 شود.
-
آغو
لغتنامه دهخدا
آغو. (اِ) دفلی . (مخزن الادویه ). خرزهره . سَم ّالحمار. حبن . حبین . پَهی . خوره .
-
ثیریون
لغتنامه دهخدا
ثیریون . (معرب ، اِ) به یونانی ،دفلی است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). خرزهره . سم الحمار.
-
دفل
لغتنامه دهخدا
دفل . [ دِ ] (ع اِ) گیاهی است تلخ که به فارسی خرزهره نامند. (منتهی الارب ). دفلی . (از اقرب الموارد). ورجوع به دفلی و خرزهره شود. || قطران که به شتران گَرگین مالند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || قیر که در خنور و کشتی مالند تا آب نزهد از وی . (...
-
خوره
لغتنامه دهخدا
خوره . [ خ َ / خُو رَ / رِ ] (ص ) پایمال . (ناظم الاطباء). || (اِ) خرزهره و آن درختی است که بت پرستان برگ آنرا بکار برند و به عربی آنرا دفلی گویند. (برهان قاطع) : دفلی است دشمن من و من شهد جان نوازچون شهد طعم حنظل و خوره کجا بود؟دقیقی .
-
عصلة
لغتنامه دهخدا
عصلة. [ ع َ ص َ ل َ ] (ع اِ) یکی عَصَل . (منتهی الارب ). واحد عصل ، یعنی یک درخت دفلی . (از اقرب الموارد). رجوع به عَصَل شود.
-
فرس
لغتنامه دهخدا
فرس . [ ف ِ ] (ع اِ) گیاهی است ، یا آن قصقاص است ، یا بروق ، یا درخت دفلی . (منتهی الارب ). گیاهی است و بعضی گویند همان قصقاص است و نیز گفته اند بروق است و گروهی دیگر نیز آن را حبن دانند. (از اقرب الموارد).
-
پهی
لغتنامه دهخدا
پهی . [ پ َ ] (اِ) خرزهره . (برهان ). || پهنور. (آنندراج ). حنظل و آن را خربزه ٔ تلخ هم میگویند. (برهان ). دفلی . || در زبان شیرخوارگان : خوب . بَهی .