کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دغا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دغا
لغتنامه دهخدا
دغا. [ دَ ] (ص ) مردم ناراست و دغل و عیب دار و حرامزاده . (برهان ). مجازاً، فریبنده و مردم ناراست . و در اغلب معانی با دغل مترادف است و با لفظ خوردن و کردن مستعمل است . (از آنندراج ). ناراست . (شرفنامه ٔ منیری ). دغل و ناراست . (صحاح الفرس ). مکار. ج...
-
واژههای مشابه
-
دغا باختن
لغتنامه دهخدا
دغا باختن . [ دَ ت َ ] (مص مرکب ) حیله کردن در بازی قمار : چو نقش حریفی شگفت آیدش دغا باختن در گرفت آیدش .نظامی .
-
دغا خوردن
لغتنامه دهخدا
دغا خوردن . [ دَ خوَرْ /خُرْ دَ ] (مص مرکب ) فریب خوردن : تا کی دغا خورم ز تو ای بی وفا بروبگذاشتم به مدعیان مدعا برو.ظهوری (از آنندراج ).
-
دغا دادن
لغتنامه دهخدا
دغا دادن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) فریب دادن : چه دغاام دهی ای جان تو مراجان عزیز است دغا نپذیرد.عطار.
-
دغا نمودن
لغتنامه دهخدا
دغا نمودن . [ دَ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) فریفتن . غدر نمودن . فریب دادن . (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
دقع
لغتنامه دهخدا
دقع. [ دَ ] (ع مص ) مغموم گشتن و فروتنی کردن . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). دَقَع. دُقوع . و رجوع به دَقَع و دقوع شود.
-
دقع
لغتنامه دهخدا
دقع. [ دَ ق َ ] (ع مص ) بر خاک چسبیدن از خواری . || راضی بودن به اندک از معیشت . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بدحالی و تحمل شداید و خواری و فقر. (از منتهی الارب ). بد شدن تحمل کسی به جهت فقر. (از اقرب الموارد). || مغموم شدن و فروتنی کردن ....
-
جستوجو در متن
-
دغاکردن
لغتنامه دهخدا
دغاکردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب )حیله کردن . فریب بکار بردن . تقلب کردن : آنکس که دغایی کند او با ملک مازو بازنگردد ملک ما به دغایی . منوچهری .بدادوصل مده بوسه جان بخواهم دادولیک گاه شمردن دغا نخواهم کرد. امیر خسرو (از آنندراج ). || تقلب و حیله کرد...
-
ابله فریبی
لغتنامه دهخدا
ابله فریبی . [ اَ ل َه ْ ف ِ/ ف َ ] (حامص مرکب ) دغا و مکر نسبت به مردم ابله .
-
قصاص
لغتنامه دهخدا
قصاص . [ ق َص ْ صا ] (ع ص ) قصه گوی : گفت ای قصّاص در شهر شماکیست چابکتر در این فن دغا.مولوی .
-
فن خوردن
لغتنامه دهخدا
فن خوردن . [ ف َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) دغا خوردن . (غیاث ). فریب خوردن .
-
ریویز
لغتنامه دهخدا
ریویز. [ ری ] (اِ) ریواس . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از برهان ). || مکر و حیله . دغا. ریو. (ناظم الاطباء) (ازآنندراج ) (از برهان ). رجوع به ریواس و ریویج شود.