کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
در چکاندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
یک در
لغتنامه دهخدا
یک در. [ ی َ / ی ِ دَ ] (ص مرکب ) اطاقی که آن را یک در است . (یادداشت مؤلف ). یک دره . یک دری : اندیک دو دوست فرقدان واردر یک در آشیان ببینم .خاقانی .
-
جان در
لغتنامه دهخدا
جان در. [ دَ ](نف مرکب ) جلاد. (ناظم الاطباء). درنده ٔ جان . قاتل . کشنده . || جاندار. ذی روح . (ناظم الاطباء).
-
دیوانه در
لغتنامه دهخدا
دیوانه در. [ دی ن ِ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طبس بخش صفی آباد شهرستان سبزوار با 581 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
دره در
لغتنامه دهخدا
دره در. [ دَرْ رَ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خنامان شهرستان رفسنجان . واقع در 32هزارگزی شمال خاوری رفسنجان . و 20هزارگزی شمال راه شوسه ٔ رفسنجان به کرمان ، با 1100 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن فرعی است . بنای زیارتگاه بی بی صفیه و شاهزاده عبدا...
-
در آهن
لغتنامه دهخدا
در آهن . [ دَ رِ هََ ] (اِخ ) نامی است که ابن فقیه برای دروازه ٔ بخارا در سمرقند، آورده . (از شرح احوال رودکی ص 128). و رجوع به در آهنین شود.
-
در آهنین
لغتنامه دهخدا
در آهنین . [ دَ رِ هََ ] (اِخ ) یا در بند آهنین ، باب الحدید عربی ، نامی که در ممالک شرق اسلامی به بعضی گردنه ها اطلاق میشد. معروفترین آنها گردنه ای است در ماوراءالنهرنزدیک جاده ٔ قدیم سمرقند به ترمذ. شوان تسانگ که در630 م . از آن گذشت شرح مختصری در ...
-
در الان
لغتنامه دهخدا
در الان . [ دَ رِ اَ ] (اِخ ) شهری است به الان چون قلعه ای بر سر کوه و هر روزی هزار مرد به نوبت ، باره ٔ این قلعه نگاه دارند. (حدود العالم ). و رجوع به الان در ردیف خود شود.
-
در باریدن
لغتنامه دهخدا
در باریدن . [ دُرر دَ ] (مص مرکب ) پاشیدن در. پاشیده و افشانده شدن دُر. || نزول قطرات باران . || سخن گفتن به روانی . کنایه از سخن شیرین و شیوا از زبان جاری شدن : زبانی که اندر سرش مغز نیست اگردر ببارد همان نغز نیست .فردوسی .
-
در بازیدن
لغتنامه دهخدا
در بازیدن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) درباختن . باختن . رجوع به درباختن شود.
-
در باغی
لغتنامه دهخدا
در باغی . [ دَ رِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) چیزی که به باغبان دهند گاه ورود به باغ . پولی که برای اذن دخول در باغی میوه دار یا تفرجی دهند. پولی که برای ورود به باغ تفرج یا میوه دهند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
در بر
لغتنامه دهخدا
در بر. [ دَ رِ ب َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان رودبار بخش طرخوران شهرستان اراک ، واقع در 24هزارگزی شمال باختری طرخوران . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
در بستن
لغتنامه دهخدا
در بستن . [ دَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) پیش کردن در. بستن در. (ناظم الاطباء). ارتاج . ازلاج . اغلاق . (از منتهی الارب ) (دهار). ایصاد. (دهار) (المصادر زوزنی ). غلق : دارالشّفای تو بنبسته ست در هنوزتا درد معصیت به تدارک دوا کنیم . سعدی .در خرمی بر سرایی ب...
-
در پی
لغتنامه دهخدا
در پی . [ دَ پ َ / پ ِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) در پس . در عقب . (آنندراج ). در دنبال . در اثر. (ناظم الاطباء). بر اثر: عَقر؛ در پی شکارافتادن . (از منتهی الارب ). || پیاپی : متکاوس ؛ در پی آمدن چهار حرکات به اجتماع دو سبب (در فن عروض ). اقتصاص ، اقصاص ...
-
در تازیان
لغتنامه دهخدا
در تازیان . [ دَ رِ ] (اِخ ) جائی است [ از حدود خراسان ] که اندر دربندی است میان دو کوه و بر او دری است که کاروان بدان در بیرون شوند و آن بند مأمون خلیفه کرده است . (حدود العالم ).
-
در تبت
لغتنامه دهخدا
در تبت .[ دَ رِ ت ُب ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است [ از حدود ماورأالنهر ] و آنجا دری است بر کوه نهاده و آنجا مسلمانانند که باژ ستانند و راه نگاهدارند و چون از این در بیرون شوی ، به حدود وخان اندر افتد. (حدود العالم ).