کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
درور
لغتنامه دهخدا
درور. [ دَ ] (ع ص ) ناقة درور؛ ناقه ٔ بسیارشیر،و کذا نوق درور، مفرد و جمع در آن یکسان است . (از منتهی الارب ). ناقه ٔ بسیارشیر. (از اقرب الموارد). || جنگی که خون می ریزد. (از اقرب الموارد).
-
درور
لغتنامه دهخدا
درور. [ دُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ دارّ. (از اقرب الموارد). رجوع به دار شود.
-
درور
لغتنامه دهخدا
درور. [دُ ] (ع مص ) ریزان کردن آسمان باران را. (از منتهی الارب ). جاری شدن باران از آسمان . (از اقرب الموارد).فرودآمدن باران . (تاج المصادر بیهقی ). فرودآمدن آب .(دهار). || روان و گرم گردیدن بازار. || نرم شدن چیزی . || بر ناخن گردیدن تیر. (از منتهی ا...
-
جستوجو در متن
-
مسجام
لغتنامه دهخدا
مسجام . [ م ِ ] (ع ص ) ماده شتر درور و بسیارشیر. ج ، مساجیم . (از اقرب الموارد). سجوم . و رجوع به سجوم شود.
-
دار
لغتنامه دهخدا
دار. [ دارر ] (ع ص ) شتر بسیارشیر. ج ، درور. درر. درار. (اقرب الموارد).
-
بارش
لغتنامه دهخدا
بارش . [ رِ ] (اِمص ) اسم مصدر از باریدن . عمل باریدن . ریختن . دَرّ. دُرور. باریدن . (ناظم الاطباء) : برق وارم به وقت بارش میغبه یکی دست می بدیگر تیغ. نظامی (هفت پیکر).ببارش تیغ او چون آهنین میغکلید هفت کشور نام آن تیغ. نظامی .بر آن تیره دل بارش تیر...
-
شادنج
لغتنامه دهخدا
شادنج . [ دَ ن َ ] (معرب ، اِ) معرب شادنه . حجرالدم . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). حجر الطور. حجر هندی . بیدوند. معرب شادنه و آن را حجرالدم نیز گویند و آن سنگی است نرم و کوچک عدسی الشکل جهة اسهال دموی و قرحه ٔ امعاء و زحیر وسل نافع. (منتهی الارب ). ابوریحا...