کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دردستانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دردستانی
لغتنامه دهخدا
دردستانی . [ دَ س ِ] (حامص مرکب ) درد گرفتن . || به مجاز، غمخواری . به رنج و درد و غم دیگران رسیدن : دردستانی کن و درمان دهی تات رسانند به فرماندهی .نظامی .
-
جستوجو در متن
-
درماندهی
لغتنامه دهخدا
درماندهی . [ دَ دِ ] (حامص مرکب ) درمان دادن . چاره سازی . دلسوزی نسبت به دیگران از راه درمان کردن دردها و دشواریهای آنان . مداوا. معالجه : دردستانی کن و درماندهی تات رسانند به فرماندهی .نظامی .
-
فرماندهی
لغتنامه دهخدا
فرماندهی . [ ف َ دِ ] (حامص مرکب ) فرمانده بودن : دردستانی کن و درماندهی تات رسانند به فرماندهی . نظامی .به فرمان بری کوش کآرد بهی که فرمان بری به ز فرماندهی . نظامی .به فرماندهی سر ندارد گران جهان را سپارد به فرمان بران . نظامی .به آزار فرمان مده بر...
-
تات
لغتنامه دهخدا
تات . (حرف اضافه + ضمیر) از «تا» و ضمیرمتصل بمعنی «تاترا» ضمایر متصل که به اسم و فعل متصل می شوند گاهی در ضرورت شعری که جمله مقلوب می شود بحرف (نظیر: تا، اگر، از) نیز متصل گردند : دردستانی کن و درماندهی تات رسانند بفرماندهی . نظامی .که دراصل چنین است...