کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دراست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دراست
لغتنامه دهخدا
دراست . [ دِ س َ ] (ع مص ) دراسة. سبق دادن . (غیاث ). درس دادن . درس گرفتن . دانش آموختن . رجوع به دراسة شود. || (اِمص ) دانایی . (از آنندراج ) : درفراست چون عطارد در دراست مشتری است کآسمان را قعده و مه را جنیبش یافتم .خاقانی (دیوان ص 663).
-
واژههای همآوا
-
دراسة
لغتنامه دهخدا
دراسة. [ دِ س َ ] (ع مص )دراست . سبق گفتن . || درس کتاب کردن . (از منتهی الارب ). خواندن کتاب را و به حفظ آن مبادرت کردن . (از اقرب الموارد). || علم خواندن . (المصادر زوزنی ). علم آموختن . (دهار). خواندن علم . (ترجمان القرآن جرجانی ) : أن تقولوا انم...
-
جستوجو در متن
-
نابدید
لغتنامه دهخدا
نابدید. [ ب ِ ] (ص مرکب ) مقابل بدید. (شعوری ). غایب . (منتهی الارب ). ناپیدا. که دیده نشود. نامرئی . ناپدید. پنهان . و رجوع به ناپدید شود : بحر عشق یار بی پایان و ساحل نابدیددر مطلب بی شمار و قعر دریا نابدید . ابوالمعانی (از شعوری ).کاروان گر نابدید...
-
پاشنا
لغتنامه دهخدا
پاشنا. (اِ) پاشنه . عقب : عملهای جهان برعکس هم هست که بر ملکت گدائی را دهد دست چنین هم دیده ام کافسرده پائی بتخت زر دریده پاشنائی . امیرخسرو دهلوی (از فرهنگ جهانگیری ).نیست مدبر اهل ترک ار خودندارد کفش از آنک هر شکاف از پاشنایش دین و دولت را دراست . ...
-
بمهر
لغتنامه دهخدا
بمهر. [ ب ِ م ُ ] (ص مرکب ) بسته و مهرکرده . (ناظم الاطباء). ممهور : ملطفه به من داد بمهر و قصد شکار کردم . (تاریخ بیهقی ).اگرچه زر بمهر افزون عیارست قراضه ریزه ها هم در شمارست . نظامی .- بمهر کردن ؛ مهر کردن . مهر نمودن . ممهور ساختن . بستن : ایشان...
-
دراسة
لغتنامه دهخدا
دراسة. [ دِ س َ ] (ع مص )دراست . سبق گفتن . || درس کتاب کردن . (از منتهی الارب ). خواندن کتاب را و به حفظ آن مبادرت کردن . (از اقرب الموارد). || علم خواندن . (المصادر زوزنی ). علم آموختن . (دهار). خواندن علم . (ترجمان القرآن جرجانی ) : أن تقولوا انم...
-
وراثت
لغتنامه دهخدا
وراثت . [ وِ ث َ ] (از ع ، اِمص ) میراث گرفتن . وراثة. ارث بردن . مرده ریگ یافتن . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِمص ) ارث بردگی . (ناظم الاطباء). ارث بری . (فرهنگ فارسی معین ). || انتقال حقوق مکتسبه وصفات مشخص شده در خون یک فرد به اعقاب . (فرهنگ فارسی م...
-
ضیاء
لغتنامه دهخدا
ضیاء. (اِخ ) ضیاءالدین محمد کاشانی .هدایت گوید: زبده ٔ فضلا و قدوه ٔ علما و خلف الصدق مولانا نور است که از مشاهیر علما بوده . باری نام شریف آن جناب ضیاءالدین محمد است . بعضی گفته اند اصل ایشان آذری و در کاشان توطن داشته اند. بهرحال از همگنان خود طاق ...
-
درا
لغتنامه دهخدا
درا. [ دَ ] (اِ) درای . (غیاث اللغات و گوید در مؤید به کسر تحقیق شده است ). زنگ . جلجل . زنگله . ژنگله . زنگ که بر اشتر و استر و خر آویزند.زنگ که با کاروانیان بود. درای کاروان . هر چیز که آواز دهد از زنگ و جز آن . برنگ . (برهان ) : شاد باشید که جشن ...
-
میافارقین
لغتنامه دهخدا
میافارقین . [ م َی ْ یا رِ ] (اِخ ) شهری است اندر حصاری بر سرحد میان ارمینیه و جزیره ٔ روم . (حدود العالم ص 93). شهری است در دیار بکر، گویند آن قسمتی که از سنگ ساخته شده از بناهای انوشیروان و آن قسمتی که با آجر ساخته شده از بناهای پرویز است ، اما قول...
-
دعوت
لغتنامه دهخدا
دعوت . [ دَع ْ وَ ] (ع مص ، اِمص ) دعوة. خواندن . خواهش و طلب . (ناظم الاطباء). || خواندن کسی را برای دادن طعام و غیره . (غیاث ) (از آنندراج ). خواهش ِ آمدن کردن از کسی جهت طعام و جز آن و درخواست و خواهانی جهت ضیافت و مهمانی . (ناظم الاطباء). به ضیاف...
-
در
لغتنامه دهخدا
در. [ دَ ] (حرف اضافه ) ظرفیت را رساند خواه ظرفیت مکانی و خواه زمانی ، و آن یا حسی و واقعی است و یا فرضی و عقلی . کلمه ٔ ارتباطست به معنی درون ، میان ، در میان ، فی و مابین . (ناظم الاطباء). به معنی فی عربی است . (از آنندراج ). به معنی جوف است و درون...
-
علم
لغتنامه دهخدا
علم . [ ع ِ ] (ع مص ) دانستن . || یقین کردن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || دریافتن . (منتهی الارب ). ادراک . (اقرب الموارد). || استوار کردن . (از منتهی الارب ). اتقان . (از اقرب الموارد). || (اِمص ، اِ) یقین . || فضل . (ن...