کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دخول کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دخول کردن
لغتنامه دهخدا
دخول کردن . [ دُ ک َ دَ ] (مص مرکب )درآمدن . || مباضعت کردن . آمیختن با زن .
-
جستوجو در متن
-
خاربست کردن
لغتنامه دهخدا
خاربست کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) با خار پرچین و مانند آن کردن منع دخول را.
-
باریابی حاصل کردن
لغتنامه دهخدا
باریابی حاصل کردن . [ رْ ص ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اذن دخول حاصل کردن . (ناظم الاطباء).
-
قرق کردن
لغتنامه دهخدا
قرق کردن . [ ق ُ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ممانعت کردن . قدغن کردن . بازداشتن از آمدن و دخول و خروج . (ناظم الاطباء).- قرق کردن جایی را ؛ قدغن کردن آنجا را. منع کردن مردم را از رفت وآمد در آنجا.رجوع به قُرُق شود.
-
خار در جائی کردن
لغتنامه دهخدا
خار در جائی کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب )خار در محلی قرار دادن بجهت منع دخول . خارنشین کردن شیئی . ایجاد مانع کردن . رجوع به کلمه ٔ تشویک شود.
-
عذیطة
لغتنامه دهخدا
عذیطة. [ ع َذْ ی َ ] (ع مص ) حدث کردن وقت جماع .پلیدی یا انزال نمودن پیش از دخول . (منتهی الارب ).
-
بکارت
لغتنامه دهخدا
بکارت . [ ب َ رَ] (ع اِمص ) دوشیزگی . (ناظم الاطباء) (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به بکارة شود.- ازاله ٔ بکارت کردن ؛ دوشیزگی دختر را ربودن و دخول کردن در وی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) : بحجله خانه ٔغم بکر بود دختر رزنگاه پرده شکاف منش بکارت برد. طال...
-
غرقی
لغتنامه دهخدا
غرقی . [ غ َ ] (اِ) زحمتی که در نگاهداری خرمن از آفت سیل متحمل میشوند. (ناظم الاطباء). || به معنی دخول به اصطلاح لوطیان است ، یکی از آن جماعت گوید: نگاهی میتوان کردن که از غرقی بتر باشد. (آنندراج ).
-
باریابی
لغتنامه دهخدا
باریابی . [ رْ ](حامص مرکب ) اذن دخول . (ناظم الاطباء). تشرف بحضور: پس از باریابی بمحل خدمت خود بازگشت . شرف حضور. (دِمزن ). رجوع به بار یافتن .باریاب شدن . باریاب گشتن . باریابی حاصل کردن شود.
-
قیادت
لغتنامه دهخدا
قیادت . [ دَ ] (ع مص ) راهنمایی کردن . رهبری کردن . || پیشوایی کردن . || (اِمص ) راهنمایی . رهبری . || پیشوایی . || قرمساقی . جاکشی . دلالی محبت . (فرهنگ فارسی معین ). || (اصطلاح حقوق جزای اسلامی ) قیادت عمل شخصی است که برای واقع ساختن مقاربت (دخول )...
-
داخل شدن
لغتنامه دهخدا
داخل شدن . [ خ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) درآمدن . اندر آمدن . دخول . وارد شدن . فروشدن . داخل گشتن . ورود کردن . ولوج . داخل گردیدن . درشدن : شبی بیکی از مجالس ملوک داخل شد. (مجالس سعدی ). کبن ؛ داخل شدن دندان ثنایای آدمی از بالا و پایین در غار دهن . (من...
-
دخل
لغتنامه دهخدا
دخل . [ دَ ] (ع مص ) دخول . درآمدن در چیزی . مقابل خرج . (غیاث ). مقابل خروج . درآمدن . (غیاث ): کمین ؛ دخل در امور به نوعی که مفهوم نگردد. (منتهی الارب ). || اعتراض کردن در کار و عمل کسی . (از غیاث ).- دفع دخل مقدر ؛ جواب از سؤال مقدر. پیش گیری از ...
-
بیرون رفتن
لغتنامه دهخدا
بیرون رفتن . [ رَف ْ ت َ ] (مص مرکب ) برون رفتن . خارج شدن . خروج . مقابل درآمدن و دخول : باری ما از این شهر بیرون رویم تا مگر ما بنمیریم . (ترجمه ٔ تفسیر طبری ). دوات و کاغذ پیش من بنهاد و خود از خرگاه بیرون رفت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 130).همه دور ...
-
راه بربستن
لغتنامه دهخدا
راه بربستن . [ ب َب َ ت َ ] (مص مرکب ) مسدود کردن راه . بستن راه . مقابل راه گشودن . || بمجاز اجازه ندادن به کسی که در آید. اذن دخول ندادن که وارد شود : همه مهتران پیش مهتر شدندز هر گونه ای داستانها زدندبدان تا چه شد نامور شاه راکه بربست بر کهتران را...