کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دخالت کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دخالت کردن
لغتنامه دهخدا
دخالت کردن . [ دَ / دِ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مداخله کردن . درآمدن در کاری .
-
جستوجو در متن
-
مداخله کردن
لغتنامه دهخدا
مداخله کردن . [ م ُ خ َ / خ ِ ل َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دخالت کردن در امری . دخالت در امور دیگران .
-
ذیدخل
لغتنامه دهخدا
ذیدخل . [ دَ ] (ع ص مرکب ) ذیدخل بودن در کاری ؛ دخالت در آن داشتن . ذیدخل کردن کسی را در کاری ؛ دخالت دادن او را در آن کار.
-
تصرف کردن
لغتنامه دهخدا
تصرف کردن . [ ت َ ص َرْ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مالک شدن و دخالت کردن . (ناظم الاطباء). اکتساب . (تاج المصادر بیهقی ). به تملک درآوردن .
-
شرکت جستن
لغتنامه دهخدا
شرکت جستن . [ ش ِ ک َ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) درآمدن به انجمن . به مجمع پیوستن .در حلقه ٔ... درآمدن . شرکت کردن . دخالت کردن . وارد شدن : نمایندگان در جلسه ٔ دیروز مجلس شرکت جستند. دیپلمه ها در کنکور شرکت جستند. رجوع به شرکت کردن شود.
-
انگلک کردن
لغتنامه دهخدا
انگلک کردن . [ اَ گ ُ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام ، با انگشت و دست چیزی را کاویدن . ور رفتن با چیزی با انگشت .(از یادداشتهای مؤلف ). || دخالت کردن درکاری (توأم با بهم زدن آن ). (فرهنگ فارسی معین ).
-
مداخلت کردن
لغتنامه دهخدا
مداخلت کردن . [ م ُ خ َ / خ ِ ل َ ک َ دَ ](مص مرکب ) داخل شدن در امری . درآمدن در کاری . اقدام به کاری : چنانکه در طبایع مرکب است هر کسی برای خویش در مهمات مداخلت کردی . (کلیله و دمنه ). || درآمدن در کاری که ظاهراً مربوط به شخص نیست . دخالت کردن در ر...
-
شرکت کردن
لغتنامه دهخدا
شرکت کردن . [ ش ِ ک َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شرکت جستن . دخالت نمودن . وارد شدن . پیوستن . به جمع درآمدن : محصلین در امتحانات نهایی شرکت کردند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شرکت جستن شود. || انباز شدن . شریک شدن . سهیم شدن : «با پنج نفر شرکت کرد و ماشین خر...
-
ریش سفیدی
لغتنامه دهخدا
ریش سفیدی . [ س َ / س ِ ] (حامص مرکب ) عمل و صفت ریش سفید. ریش سفید بودن . (از یادداشت مؤلف ). || رهبری و سروری قوم و ایل و عشیره یا دیه : مجملاً لازمه ٔ منصب مطلق صدارت ، تعیین حکام شرع و... و ریش سفیدی جمیع سادات و علماء... (تذکرةالملوک ص 2).- ریش...
-
فضولی کردن
لغتنامه دهخدا
فضولی کردن . [ ف ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زیاده از حد خویش گفتن . در تداول عوام ، دخالت کوچکی در گفتار یا کردار بزرگترها. (از یادداشتهای مؤلف ) : چون فضولی کرد و دست و پا نموددر عنا افتاد و درکور و کبود. مولوی .کم فضولی کن تو در حکم قدردرخور آمد شخص خر...
-
مداخلة
لغتنامه دهخدا
مداخلة. [ م ُ خ َ ل َ ] (ع مص ) در کار یکدیگر شدن . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به مداخله شود. || با کسی در کاری یا در جائی شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). || درآمدن در چیزی و دخالت کردن و دخیل شدن و مباشرت نمودن چیزی را. (از ناظم الاطباء). رج...
-
دست بربستن
لغتنامه دهخدا
دست بربستن . [ دَ ب َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) دست بستن . مغلول کردن : یکی راعسس دست بربسته بودهمه شب پریشان و دلخسته بودبرو شکر یزدان کن ای تنگدست که دستت عسس تنگ بر هم نبست . سعدی .و رجوع به دست شود.- دست کسی را بربستن ؛ دست اورا کوتاه کردن . او را از...
-
تعتعة
لغتنامه دهخدا
تعتعة. [ ت َ ت َ ع َ ] (ع مص ) درماندن در سخن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || درشکوخیدن ستور در ریگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || بی آرام و تفته کردن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (...
-
کاسه کجا نهم
لغتنامه دهخدا
کاسه کجا نهم .[ س َ / س ِ ک ُ ن ِ / ن َ هََ ] (جمله ٔ فعلیه ٔ سوءالی ، اِ مرکب ) بوالفضولانه با نادانی تملق را در کاری دخالت کردن . (امثال و حکم ). کاهلی که به طمع سود خود را کاری نماید. طفیلی که در مآتم و مآدب درآید و بی خواهش خداوند خانه کارهای چپ ...