کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دباغخانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دباغخانه
لغتنامه دهخدا
دباغخانه . [ دَب ْ با ن َ ] (اِخ ) نام محلتی به تهران . || نام تکیه ای به محله ٔ دباغخانه ٔ تهران .
-
دباغخانه
لغتنامه دهخدا
دباغخانه . [ دَب ْ با ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) مدبغة. جایی که پوست و امثال آن پیرایند. (آنندراج ). آنجا که پوست آش نهند. آنجا که پوست دباغت کنند و بپیرایند.- امثال : گذر پوست به دباغخانه است . یا: آخر گذر پوست به دباغان است . نظیر: گرو در دست گازر اس...
-
جستوجو در متن
-
دباغان
لغتنامه دهخدا
دباغان . [ دَب ْ با ] (اِ) ج ِ دباغ . || آنجا که دباغان شهری خانه و نشست دارند. دباغخانه . || (اِخ ) نام محله ای به قزوین .
-
ژانتی یی
لغتنامه دهخدا
ژانتی یی . (اِخ ) مرکز تجارتی لاسن در ایالت سو در ساحل رود بیور، دارای 15623 تن سکنه و راه آهن . در آنجا دباغخانه های بسیار است .
-
پیرنا
لغتنامه دهخدا
پیرنا. (اِخ ) نام قصبه ای است واقع در ساحل یسار نهرالبه ، و شانزده هزارگزی جنوب شرقی درسد. کاخی قدیم و بیمارستان و کارخانجات پارچه بافی و دباغخانه ها دارد و بدانجا آبهای معدنی باشد. (قاموس الاعلام ترکی ).
-
کازان
لغتنامه دهخدا
کازان . (اِخ ) شهری از اتحاد جماهیر شوروی سابق (روسیه ). مرکز جمهوری خودمختار «تاتاری » درساحل رود «ولگا»: جمعیت 402000 تن . مرکز صناعی است (دباغخانه ، عرقکشی ، استخراج فلزات ، صنایع بافتنی ).
-
مدبغة
لغتنامه دهخدا
مدبغة. [م َ ب َ غ َ ] (ع اِ) جای دباغت . (منتهی الارب ) (از متن اللغة). دباغخانه . محل پوست پیرایی . || پوست در دباغت گذاشته . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از متن اللغة). ج ، مدابغ.
-
استوربریج
لغتنامه دهخدا
استوربریج . [ اِ ] (اِخ ) قصبه ای در وورچستر انگلستان ، در 28 هزارگزی شمال شهر وورچستر در ساحل نهر استور. منسوجات پشمی ، کارخانه های ظروف ، شیشه گری ، آجرپزی و همچنین دباغخانه ها و آهنگرخانه ها و کوره های زغال سنگ دارد.
-
بارناؤل
لغتنامه دهخدا
بارناؤل . (اِخ ) شهری است به روسیه در سیبری به کنار نهر اوب دارای 255000 تن سکنه میباشد. صنایعش ، نساجی و محصولات شیمیایی و استخراج و تصفیه و استعمال فلزات و دباغخانه است . و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود.
-
پوست پیرائی
لغتنامه دهخدا
پوست پیرائی . (حامص مرکب ) حرفه و عمل پوست پیرا. دباغت . (تاج المصادر). دباغی . آش گری . دبغ. (دهار). دباغ . (دهار) (منتهی الارب ). || چرم گری . || (اِ مرکب ) آنجا که پوست پیرایند. مدبغة. دباغخانه .
-
پوپرینگه
لغتنامه دهخدا
پوپرینگه . [ پ ُ پ ِ گ ِ ] (اِخ ) شهری در بلژیک در ایالت فلاندر غربی و در 11هزارگزی غربی ایپره دارای 11640 تن سکنه . کارخانه های منسوجات پشم سرخ و ریسمان بافی و دباغخانه های متعدّد دارد.
-
روان
لغتنامه دهخدا
روان . [ رُ ] (اِخ ) شهری است مرکز ایالت لوار از فرانسه در محل تلاقی رود لوار و رنزون . سکنه ٔ آن 46500 تن است . محصول آن پارچه های پنبه ای و پشمی و جوراب و پارچه و لباس و کاغذ و مصنوعات مکانیکی است و دباغخانه و کارخانه ٔ ذوب آهن و رنگرزی نیز دارد.
-
صوفیه
لغتنامه دهخدا
صوفیه . [ فی ی َ ] (اِخ ) پایتخت بلغارستان و در جهت جنوب غربی آن کشور در 485 هزارگزی شمال غربی استانبول است . این شهر از مراکز مهم تجارتی و صنعتی است و 265000 تن سکنه دارد. انواع منسوجات پشمی و ابریشمی ، دباغخانه ها و تجارتخانه ها در آنجا دائر است . ...
-
تارودانت
لغتنامه دهخدا
تارودانت . (اِخ ) قصبه ایست در مغرب اقصی در 220هزارگزی جنوب غربی مراکش ، و بر کنار نهر رأس الوادی ، و مرکز ایالت «سوس » میباشد، حصاری بر گرداگردش قرار دارد، دارای یک قلعه و سه باب مسجد جامع بزرگ و مساجد متعدد و دباغخانه های بسیار میباشد و میشن آنجا ...