کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دارابی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دارابی
لغتنامه دهخدا
دارابی . (اِ) میوه ای از طایفه مرکبات ، شبیه بنارنج و پرتقال . (ناظم الاطباء). || (ص نسبی ) منسوب بشهر داراب . (ناظم الاطباء).
-
دارابی
لغتنامه دهخدا
دارابی . (اِخ ) دهی از دهستان میرده بخش مرکزی شهرستان سقز. چهل هزارگزی جنوب باختر سقز. یازده هزارگزی شمال شوسه ٔ سقز به بانه . کوهستانی . سردسیر. سکنه ٔ آنجا صد و پنجاه نفر. آب آن از چشمه . محصول آن غلات ، لبنیات ، توتون . شغل اهالی زراعت و گله داری ...
-
دارابی
لغتنامه دهخدا
دارابی . (اِخ ) سید جعفربن ابی اسحاق موسوی علوی دارابی ، ساکن بروجرد و معروف بکشفی از اجله ٔ علمای امامیه ٔقرن سیزدهم هجری است که اصلاً از دارابگرد پارس بوده ... و عالمی است ادیب ، نحوی ، عارف و در حدیث و تفسیربی نظیر. از تألیفات اوست : 1- اجابةالمض...
-
دارابی
لغتنامه دهخدا
دارابی . (اِخ ) شاه محمد معروف به دارابجردی رجوع به دارابجردی شود.
-
دارابی
لغتنامه دهخدا
دارابی . (اِخ ) میرزا محمدعلی دارابی معروف به بهار پسر میرزا اسحاق شیخ الاسلام از اکابر بروجرد بوده و مانند پدر منصب شیخ الاسلامی داشته و بقضاوت مشغول بوده و در سال 1260 هَ . ق . درگذشت . (ریحانة الادب ج 1 بهار). رجوع به بهار شود.
-
واژههای مشابه
-
بهار دارابی
لغتنامه دهخدا
بهار دارابی . [ ب َ رِ ] (اِخ ) اسمش میرزا محمدعلی بن شیخ اسحاق شیخ الاسلامی دارابجرد فارس . بعد از پدر به دارالخلافه آمد و پس از چندی تأخیر بخدمت میرزا عبدالوهاب اصفهانی معتمدالدوله رفته معروض داشت که شرط کلی شیخ الاسلامی عدم سواد و تدین است و من ج...
-
جستوجو در متن
-
ترشاب
لغتنامه دهخدا
ترشاب . [ ت ُ / ت ُ رُ ] (اِ) بمعنی مرکبات است که عبارت از نارنج و ترنج و نارنگی و پرتقال و بالنگ و توسرخ و سلطان المرکبات و لیموی ترش و لیموی شیرین و لیموی عمانی و فتاوی و دارابی و امثال آنها باشد. و این کلمه ٔ فارسی در هندوستان معمول و گاه ترشه گوی...
-
داود
لغتنامه دهخدا
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن احمد دارانی . برادر ابوسلیمان دارانی است و صاحب ریاضت عظیم وبا ابوسلیمان صحبت داشته و سخنان وی در معاملات مانند سخنان برادر وی بوده است . (نفحات الانس چ کتاب فروشی سعدی ص 40). در چ قدیم دارابی ضبط شده است (ص 28).
-
ریحان ا
لغتنامه دهخدا
ریحان ا. [ رَ نُل ْ لاه ] (اِخ ) سیدریحان اﷲ پسر سیدجعفر کشفی دارابی .اصلاً از داراب فارس و خود مقیم بروجرد بود و در اواسط عمر به تهران آمد و متدرجاً از علمای تهران و صاحب محراب و منبر و مجلس گردید. وی بسال 1267 یا 1266 هَ . ق . متولد شد و بسال 1328 ...
-
مرکبات
لغتنامه دهخدا
مرکبات . [ م ُ رَک ْ ک َ ] (ع اِ) ج ِ مرکبة. مرکبه : و انواع امراض و صنوف مزاجات و مرکبات و غیر آن ثبت گردانید. (سندبادنامه ص 65). و اورا... و مالک مرکبات سفلی کرد. (سندبادنامه ص 3).- مرکبات امتزاجیه و غیرامتزاجیه ؛ مرکبات امتزاجیه از یازده تا نوزده...
-
مرکب
لغتنامه دهخدا
مرکب . [ م ُ رَک ْ ک َ ] (ع ص ، اِ) نعت مفعولی است از ترکیب . آمیخته . درپیوسته : کریمی به اخلاقش اندرمرکب بزرگی به درگاه او بر مجاور. فرخی .گفتم که مفرد است مرکب چگونه شدگفتا چنانکه میل کند ماده سوی نر.ناصرخسرو.و چنانکه در طبایع مرکب است هر کسی برای...
-
باب
لغتنامه دهخدا
باب . (اِخ ) (1236 - 1266هَ . ق .) میرزا علی محمد شیرازی ولادتش در غره ٔ محرم سال هزار و دویست و سی و شش قمری ، و در بیست و هفتم شعبان سال هزار و دویست و شصت و شش قمری در تبریز تیرباران شد و اگر این تاریخ ولادت او درست باشد سن وی در وقت قتل سی بوده ا...