کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
داحس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
داحس
لغتنامه دهخدا
داحس . [ ح ِ ] (اِخ ) نام اسب قیس بن زهیر عبسی است ، و منه حرب داحس ؛ گرو بستند قیس و حذیفةبن بدر بر بیست شتر و معین کردند غایت دوانیدن اسبان را صد پرتاب تیر و مدت یراق شدن اسب را چهل شب . پس قیس داحس و غبرارا در میدان انداخت و حذیفة خطار و خنفاء را ...
-
داحس
لغتنامه دهخدا
داحس . [ ح ِ ] (اِخ ) نام زنی معروف . (منتهی الارب ).
-
داحس
لغتنامه دهخدا
داحس . [ ح ِ ] (ع اِ) قرحه ای است که در میان ناخن و گوشت پیدا آید و ناخن بر اثر آن بیفتد. ریشی یا دانه ای است که میان ناخن وگوشت پیدا شود و از آن ناخن بیفتد. (منتهی الارب ). خوی درد. ناخن خوار. (زمخشری ). ناخن خور. (حبیش تفلیسی ).درد ناخن . عقربک (در...
-
واژههای مشابه
-
داحس و الغبراء
لغتنامه دهخدا
داحس و الغبراء. [ ح ِ وَل ْ غ َ ] (اِخ ) (یوم ...) یکی از ایام عرب است که در آن جنگی بین عبس و فزاره و ذبیان درگرفت و مدتی دراز بماند و آن بخاطر دو اسب داحس و غبراء بود. (مجمع الامثال ). و رجوع به ماده ٔ ذیل شود.
-
داحس و غبراء
لغتنامه دهخدا
داحس و غبراء. [ ح ِ وَ غ َ ] (اِخ ) نام دو اسب است و بر سر گرو بستن ب-ر آنان جنگی سخت میان عبس و ذبیان درگرفت و دیری بماند. رجوع به داحس و نیز رجوع به غبراء و ماده ٔ فوق شود.
-
واژههای همآوا
-
داهث
لغتنامه دهخدا
داهث . [ هَِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر دهث به معنی راندن . (منتهی الارب ).
-
داهس
لغتنامه دهخدا
داهس . [ هَِ] (اِ) ظاهراً مصحف داحس باشد. رجوع به داحس شود.
-
جستوجو در متن
-
داهس
لغتنامه دهخدا
داهس . [ هَِ] (اِ) ظاهراً مصحف داحس باشد. رجوع به داحس شود.
-
مدحوسة
لغتنامه دهخدا
مدحوسة. [ م َ س َ ] (ع ص ) اصبع مدحوسه ؛ انگشتی که ناخنش به علت داحس افتاده باشد. (منتهی الارب ). مبتلا به داحس و داحوس شده . (از متن اللغة). رجوع به داحس شود.
-
احالیل
لغتنامه دهخدا
احالیل . [ اَ ] (اِخ ) موضعی است در مشرق ذات الأصاد و مرسل داحس و غبراء از آنجاست . (معجم البلدان ).
-
پارنیک
لغتنامه دهخدا
پارنیک . [ رُ ] (فرانسوی ، اِ) نوعی از گیاه بنواحی معتدل که قدما آنرا علاج داحس میشمردند.
-
اصاد
لغتنامه دهخدا
اصاد. [ اِ ] (اِخ ) نام آبی بود که در آنجا مسابقه ٔ داحس و غبراء روی داد. داحس اسب قیس بن زهیر عبسی و غبراء اسب حذیفةبن بدر فزاری بود و سرانجام جنگ معروف داحس و غبراء در نتیجه ٔ این رهان بوقوع پیوست . || و ذات الاصادیا ذوالاصاد نیز نام دو موضع دیگر ا...