کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
داب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
داب
لغتنامه دهخدا
داب . (ع اِ) کروفر. (از شرفنامه ٔ منیری ). دارات . شأن و شوکت و خودنمائی . (برهان ) : گر ببینی آنهمه دارات و داب و داروگیرکه به امر شاه و رسم باستان آورده اند.ملا مطهر (از آنندراج )
-
واژههای مشابه
-
دأب
لغتنامه دهخدا
دأب . [ دَ ] (اِخ ) یوم دأب ؛ لعبس علی سعد تمیم . (مجمع الامثال میدانی ). از وقایع و ایام عرب است .- ابن دأب ؛ عیسی بن یزیدبن بکربن دأب مکنی به ابی الولید از علماء عالم به اخبار عرب و اشعارست . رجوع به ابن دأب و التاج جاحظ حاشیه ٔ ص 116 و 117 و...
-
دأب
لغتنامه دهخدا
دأب . [ دَ ] (ع مص ) رنج دیدن درکار. (منتهی الارب ). رنج بردن در کاری . کوشش کردن . پیوسته کردن کاری . (زوزنی ). پیوسته کاری کردن بجد و رنجیدن . (تاج المصادر بیهقی ). بحد درگذشتن و رنجانیدن . (زوزنی ). پیوسته کاری کردن . (ترجمان القرآن جرجانی ). || ...
-
دأب
لغتنامه دهخدا
دأب . [دَ ] (ع اِ) عادت . (منتهی الارب ). خوی . (دهار). خو. (منتهی الارب ). خوی کار. (مهذب الاسماء). || شأن . رسم و عادت . (ناظم الاطباء). آئین . (دهار). فعلی که از آن مفارق نشود. (غیاث ). کار. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). دَاءَب . (منتهی الارب )...
-
داب المیزان
لغتنامه دهخدا
داب المیزان . [ بُل ْ می ] (اِخ ) دهی شش فرسنگ مشرقی فلاحی یادورق قدیم . (فارسنامه ٔ ناصری ص 239).
-
واژههای همآوا
-
دعب
لغتنامه دهخدا
دعب . [ دَ ] (ع مص ) راندن . || مزاح کردن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دعابة. و رجوع به دعابة شود. || آرمیدن با زن . (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). دعز. و رجوع به دعز شود.
-
دعب
لغتنامه دهخدا
دعب . [ دَ ع ِ ] (ع ص ) رجل دعب ؛ مرد بامزاح . (منتهی الارب ). لاعب .(اقرب الموارد). شوخ . لاغگوی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
جستوجو در متن
-
دابی
لغتنامه دهخدا
دابی . (ص نسبی ) منسوب به داب که نام اجدادی است . (سمعانی ).
-
ابوالولید
لغتنامه دهخدا
ابوالولید. [ اَ بُل ْ وَ ] (اِخ ) عیسی بن یزیدبن بکربن داب اللیثی . رجوع بعیسی بن یزیدبن بکربن دأب ابوالولید عیسی ... شود.
-
دؤب
لغتنامه دهخدا
دؤب . [ دُءْ ] (ع مص ) رنج دیدن در کار. (منتهی الارب ). دأب . (ناظم الاطباء). رجوع به دأب شود. || نیک رفتن . || مانده شدن دابه . (منتهی الارب ).
-
دابةالدین
لغتنامه دهخدا
دابةالدین .[ داب ْ ب َ تُدْ دی ] (ع اِ مرکب ) دیندار. (دهار).
-
حذیفة
لغتنامه دهخدا
حذیفة. [ ح ُ ذَ ف َ ](اِخ ) ابن دأب از آل دأب . جاحظ وی را در عداد نسب شناسان عرب شمرده است . (البیان و التبیین ج 1 ص 258).