دأب . [دَ ] (ع اِ) عادت . (منتهی الارب ). خوی . (دهار). خو. (منتهی الارب ). خوی کار. (مهذب الاسماء). || شأن . رسم و عادت . (ناظم الاطباء). آئین . (دهار). فعلی که از آن مفارق نشود. (غیاث ). کار. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). دَاءَب . (منتهی الارب ). شیمه . دَیدَن .هجیر. شنشنه . روش . (زمخشری ). شیوه : مثل دأب قوم نوح و عاد و ثمود؛ مانند شیوه ٔ قوم نوح و عاد و ثمود. (قرآن 31/40). کدأب آل فرعون والذین من قبلهم ...، چون عادت آل فرعون و آنانکه بودند پیش از ایشان ... (قرآن 11/3). کدأب آل فرعون والذین من قبلهم کفروا بآیات اﷲ، چون شیوه ٔ آل فرعون و آنانکه بودندپیش از ایشان و کافر شدند به آیتهای خدا. (قرآن 52/8). قال تزرعون سبعسنین دأباًفما حصدتم فذروه فی سنبله الا قلیلا مما تاکلون . گفت می کارید هفت سالی بر عادت مستمر پس آنچه را درویدید پس واگذارید آنرا در خوشه ٔ آن مگر اندکی از آنچه میخورند. (قرآن 47/12). چنانکه رسم مؤلفانست و دأب مصنفان . (گلستان سعدی ).
- دأب صحبت ؛ روش نیک و تربیت . (ناظم الاطباء).
- دأب قدیم ؛ عادت و رسم قدیم . (ناظم الاطباء).
- خوش دأبی (در تداول مردم قروین ) ؛ شوخی . خوشی . خوش منشی . مزاح . لاغ کردن .
|| کروفر و شأن و شوکت و خودنمائی . (ناظم الاطباء). || وسیله . (دزی ج 1 ص 419).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.