کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خَزَائِنُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خزائن
لغتنامه دهخدا
خزائن . [ خ َءِ ] (ع اِ) ج ِ خِزانَه . (دهار) (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). ج ِ خَزینَه . (ترجمان علامه جرجانی ). رجوع به خزینه و خزانه شود : قل لااقول لکم عندی خزائن اﷲ و لااعلم الغیب (قرآن 50/6) ام عندهم خزائن رحمة ربک العزیز ا...
-
جستوجو در متن
-
خزانة
لغتنامه دهخدا
خزانة. [ خ ِ ن َ ] (ع اِ) گنجینه ٔ تهی . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). ج ، خَزائن . || منبع و سرچشمه ٔ هر چیز. (ناظم الاطباء). || گنجینه داری . ج ،خَزائن . || گنجینه . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لس...
-
زرین علم
لغتنامه دهخدا
زرین علم . [ زَرْ ری ع َ ل َ ] (اِ مرکب ) جامه ای که علم زرین داشته باشد. (آنندراج ) : جام زر و جامه ٔ زرین علم با تحف و اسپ و خزائن بهم .امیرخسرو (از آنندراج ).
-
شاخ زر
لغتنامه دهخدا
شاخ زر. [ خ ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پاره ای زر. شاخه های زر که در خزائن سلاطین نگهدارند. (آنندراج ) : ز برگهای خزان بر نهال شاخ زری است چه کیمیا است که طالع بباغبان داده است .سلیم (از آنندراج ).
-
ادراج
لغتنامه دهخدا
ادراج . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ دُرج ، بمعنی دوکدان و طبله ٔ زنان که پیرایه و جواهر در وی نهند. || ج ِ دَرج . راهها: رَجعَ فلان الی ادراجه او رجع ادراجه ؛ ای الطریق الذی جاء منه . (منتهی الارب ). || ذهب دَمه ادراج الریاح ؛ یعنی خون او رایگان رفت . || و در ...
-
عقلیات
لغتنامه دهخدا
عقلیات . [ ع َ لی یا ] (ع اِ مرکب ) ج ِ عقلیّة. رجوع به عقلیة شود. || علوم عقلیه . (فرهنگ فارسی معین ). در مقابل سمعیات است و در مقابل شرعیات نقلیه است مانند اعتقاد به عدل ، توحید،نبوت ، و بالجمله اصول دین و مسائل فلسفی و کلامی . (فرهنگ علوم نقلی از ...
-
درهم بستن
لغتنامه دهخدا
درهم بستن . [ دَ هََ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) گرد هم آوردن : خزائن و دفائن خویش درهم بست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 262). رخت و بند که داشت درهم بست وراه بخارا پیش گرفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 289).
-
زاج سور
لغتنامه دهخدا
زاج سور. (اِ مرکب ) نام شادی و جشن و سوری باشد که بهنگام زائیدن زنان و ایام ولادت کنند. (برهان قاطع) : خزائن تهی شد از آن زاج سوردرونها پر آمد بعیش و سرور.و رجوع به فرهنگ شعوری ، فرهنگ رازی ، آنندراج و رجوع به زاج در لغت نامه شود.
-
صافی ماندن
لغتنامه دهخدا
صافی ماندن . [ دَ ] (مص مرکب ) خالی ماندن . تهی ماندن : و جهان از ایشان صافی ماند و مالهاء ایشان و خزائن مزدک ... جمع آورد. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 91). || مسلم شدن .تحت تصرف ماندن : و انطیخن کشته شد و آن ولایت اشک را صافی ماند. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص...
-
قردمانیة
لغتنامه دهخدا
قردمانیة. [ ق َ دُ نی ی َ ] (معرب ، اِ) سلاحی است که اکاسره میساختند و در خزائن خود ذخیره میکردند و آن را کردومانه میخواندند، و معنی آن به عربی «عمِل وَ بقی » است یعنی ساخته شده و برای روز نیاز میماند. گویند قردمانیه زره سطبر است و برخی آن را نوعی کل...
-
مزاح
لغتنامه دهخدا
مزاح . [ م ُ ] (ع ص ) دور گردانیده . رانده . برطرف ساخته .- مزاح العله ؛ بی تعلل و بهانه . بهانه برطرف کرده شده : در عوارض حاجات و سوانح مهمات مزاح العله گردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). به خزائن و مراکب و اسلحه و اسباب سپه داری او را مستظهر و مزاح ...
-
برادران رازی
لغتنامه دهخدا
برادران رازی . [ ب َ دَ ن ِ ] (اِخ ) دو برادر گوهرفروش و گوهرشناس بوده اند بزمان یمین الدوله محمود سبکتگین نام یکی حسن و دیگری حسین بود و محمود تقویم جواهر خزائن خویش از آن دو میخواست . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به الجماهر ص 127، 129، 150 شود.
-
خاتون آبادی
لغتنامه دهخدا
خاتون آبادی . (اِخ ) سیدمحمد رضابن محمد مؤمن معروف به مدرس از اکابر علمای قرن دوازدهم اواخر عهد صفویه است کتب زیر از تألیفات اوست : ابواب الهدایه . جنات الخلود. خزائن الانوار. (از ریحانة الادب ج 3 ص 505).
-
عزیزی
لغتنامه دهخدا
عزیزی . [ ع َ] (اِخ ) فرزند عبدالملک بن منصور جیلی ، مکنی به ابوالمعالی و مشهور به شیذلة. واعظ و از فقهای شافعی مذهب در قرن پنجم هجری و از اهالی جیلان بود و مدتی سمت قضاء را در بغداد بعهده داشت و به سال 494 هَ .ق . در همین شهر درگذشت . او راست : البر...