کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خونبها خونبها پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
غور
لغتنامه دهخدا
غور. [ غ ِ وَ ](ع اِ) خونبها. دیه . (از اقرب الموارد) (المنجد).
-
اماکید
لغتنامه دهخدا
اماکید. [ اَ ] (ع اِ) باقیمانده های خونبها. (منتهی الارب ). باقیمانده های دیه ها. گویا ج ِ اُمکود باشد. (از اقرب الموارد).
-
خون بست
لغتنامه دهخدا
خون بست . [ خوم ْ ب َ ] (ص مرکب ) خون بر. آنچه موجب بند آمدن خون از زخمی شود از داروها. || (اِ مرکب ) فدیه ٔ قتل . خونبها. دیه .
-
دیة
لغتنامه دهخدا
دیة. [ ی َ ] (ع مص ) خونبهای کشته دادن . (از منتهی الارب ). خونبها دادن . (دهار). || نزدیک گردانیدن کار. (از منتهی الارب ). || نره فرو کردن اسب جهت بول یا گشنی کردن . (منتهی الارب ).
-
ضیائی
لغتنامه دهخدا
ضیائی .(اِخ ) محمدعلی ، از اهالی مولتان هند. وی بسال 1024 هَ . ق . در اکبرآباد هند درگذشت . این بیت او راست :شهید تیغ ستم را به حشر وعده مده که کشتگان تو را ذوق خونبها اینجاست .(از قاموس الاعلام ترکی ).
-
دامن آلودن
لغتنامه دهخدا
دامن آلودن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) آغشتن دامن . آلودن دامن . درزدن دامن بچیزی چون خون یا آب یا پلیدی و نظایر آنها. مالیدن یا پخش کردن چیزی از خون یا آب یا پلیدی روی دامن چنانکه در دامن اثر گذارد : چون کشی خنجر بقتلم بر میان دامن مزن دامن آلودن بخونم ...
-
نازک ادا
لغتنامه دهخدا
نازک ادا. [ زُ اَ ] (ص مرکب ) شیرین حرکات . خوش اطوار. که حرکات و اطوارش ظریفانه و دلنشین است . خوش حرکات : یک شیوه حاصلم ز تو نازک ادا نشدگویا دل شهید مرا خونبها نشد. جلال اسیر (از آنندراج ).|| خوش آواز. خوشنوا. خوش الحان . || (اِ مرکب ) بلبل . (ناظ...
-
عفوة
لغتنامه دهخدا
عفوة. [ ع َف ْ وَ ] (ع اِ) یک بار عفو و درگذشت از گناه ، اسم المرة است از مصدر عفو. (از اقرب الموارد).رجوع به عفو شود. || مؤنث عَفْو. (از اقرب الموارد). رجوع به عفو شود. || ج ِ عَفو، عِفْو و عُفْو. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ).رجوع به عَفْو ش...
-
گیریان
لغتنامه دهخدا
گیریان . (اِ) مصحف گربان . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). فدا باشد یعنی بدلی که خودرا یا دیگری را بدان از بلا برهاند. (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خونبها. فدا، و قربان . (ناظم الاطباء). مؤلف انجمن آرا گوید: ظن غالب این است که گیریان با بای ابجد...
-
معرة
لغتنامه دهخدا
معرة. [ م َ ع َرْ رَ ] (ع اِ) گناه . || رنج . (دهار) (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بدی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سختی . (دهار) (ترجمان القرآن ) (از اقرب الموارد). || خونبها. (منتهی ال...
-
ملة
لغتنامه دهخدا
ملة. [ م ِل ْ ل َ ] (ع اِ) کیش . دین . (ترجمان القرآن ). کیش . (السامی ) (مهذب الاسماء). کیش و شریعت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شریعت و دین . ج ، ملل . (ناظم الاطباء). شریعت یا دین و گویند ملة و طریقة یکی است و آن اسم است از «املیت الکتاب »، سپس به...
-
جان باختن
لغتنامه دهخدا
جان باختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) جان را از دست دادن . جان را در راه کسی یا چیزی فدا کردن . جان دادن . مردن : چیست جان تا پیش تیغ یار نتوان باختن سهل باشد پیش آب زندگی جان باختن . صائب (از بهار عجم ).درون ماندگان خرقه انداختندبر آن خرقه بسیار جان باختند...
-
دیت
لغتنامه دهخدا
دیت . [ ی َ ] (ع اِ) مأخوذ از دیة تازی بمعنی خونبها و آن در شرع ده هزار درهم است . دیت را فارسیان بمعنی مطلق جرمانه نیز آرند. (از غیاث ). دیة خونبها. (زمخشری ) آنچه واجب آید در کشتن . ج ، دیات . تاوان . (یادداشت مؤلف ). عَقل . غیرَة. مَعقُلَة. نَذَ...
-
اعتقال
لغتنامه دهخدا
اعتقال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نیزه را میان رکاب و پای نهادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نیزه در میان ساق و رکاب برداشتن . (آنندراج ). نیزه بمیان ساق و رکاب برداشتن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). نیزه را میان ساق و رکاب قرار دادن . (از اق...
-
دیة
لغتنامه دهخدا
دیة. [ ی َ ] (ع اِ) (از: ودی ). جوهری گوید دیة یکی دیات است و «ة» عوض از واو است و به معنای حق مقتول (قتیل ) است و در تهذیب نویسدکه اصل دیة، وِدْیَة مانند شیة از وشی . (از لسان العرب ). حق قتیل (مقتول ) و آن مالی است که بدل نفس مقتول به ولی او داده ش...