کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خوشیدن
لغتنامه دهخدا
خوشیدن . [ دَ ] (مص ) خشکیدن . خشک شدن . (ناظم الاطباء) : نشد هیچکس پیش جویا برون که رگشان بخوشید گویی ز خون . فردوسی .بفصل ربیع میان آن آبگیر همچون بحیره ٔ باز بخوشد. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ).به کآبله را ز طفل پوشندتا خون بجوش را بخوشند. نظامی .|| منق...
-
جستوجو در متن
-
خوش
لغتنامه دهخدا
خوش . (ص ) خشک : اگر خوش آیدْت خشکی فزاید. ابوشکور.رجوع به خوشیدن شود.
-
خوشیدنی
لغتنامه دهخدا
خوشیدنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) قابل خوشیدن . قابل خشک شدن . (یادداشت مؤلف ).
-
ذبلة
لغتنامه دهخدا
ذبلة. [ ذُ ل َ ] (ع مص ) ذُبنة. خوشیدن لب از تشنگی . پژمریدن لب از عطش . || خوشیدگی لب و پژمردگی آن از بی آبی .
-
ذبنة
لغتنامه دهخدا
ذبنة. [ ذُ ن َ] (ع مص ) خوشیدن لب از تشنگی . ذبلة. هواسیدگی لب .
-
ذبیب
لغتنامه دهخدا
ذبیب . [ ذَ ] (ع مص ) هواسیدن لب از تشنگی ، یعنی خوشیدن و پژمریدن آن . (از تاج المصادر بیهقی ).
-
ذبوب
لغتنامه دهخدا
ذبوب . [ ذُ ] (ع مص ) ذَبَب . (در همه ٔ معانی ).خوشیدن و هواسیدن لب از تشنگی و جز آن . || لاغر گردیدن تن . || پژمریدن گیاه . || گردیدن و متغیر شدن گونه ٔ کسی . || دیوانه شدن . || اندک باقی ماندن از روز.
-
پای خوشه
لغتنامه دهخدا
پای خوشه . [ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) (از پای و خوشه که از خوشیدن بمعنی خشکیدن است ) زمین که از بسیاری آمد شد مردمان سخت و صلب شده باشد. رشیدی در ذیل پای خوش و پای خوشه گوید: «زمین گلناک که لگدکوب کرده از کثرت مالش خشک شود، مرکب از پا و خوش که اسم مفعول...
-
ذبب
لغتنامه دهخدا
ذبب . [ ذَ ب َ ] (ع مص ) ذَب ّ. ذبوب . ذَبب ِ شفه ؛ هواسیدن و خوشیدن و پژمریدن لب از تشنگی و جز آن . || ذبب جسم ؛ لاغر شدن تن . || ذبب نبت ؛ پژمریدن گیاه . پلاسیدن سبزه . || ذبب نهار؛ اندک باقی ماندن از روز. || ذبب لون ؛ بگردیدن گونه . متغیر شدن رنگ ...
-
پژمرده شدن
لغتنامه دهخدا
پژمرده شدن . [ پ َ م ُ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) و پژمرده گشتن . پژمردن . پژمریدن . افسرده شدن . فسردن . پژولیدن . پخسیدن . ذبل . ذبول . پلاسیدن . خوشیدن .درهم کشیده شدن . ترنجیدن . الواء. ذَب ّ. ذَوی . کبو. کُبو. ذَأو. ذَأی . قَبوب . کدء. کُدوء ...
-
ذب
لغتنامه دهخدا
ذب . [ ذَب ب ] (ع مص ) دفع. دفع کردن . منعکردن . بازداشتن . دور کردن . ذب از کسی ؛ راندن و بازداشتن از او : اهل مصر در دفع و ذب ّ آن شناعت از حریم خویش به غوغا گرائیدند. (جهانگشای جوینی ). || درآمدن . || آمد و شد کردن ودر جائی قرار نگرفتن . متردّد بو...
-
ذبول
لغتنامه دهخدا
ذبول . [ ذُ ] (ع مص ) پژمریدن . (منتهی الارب ). ذبل . پژمردن . خوشیدن . پژمرده شدن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). پژمردگی . (دهار). ضمور. کاهیدن . لاغر شدن . لاغری . ضعف . شکستگی . نزاری . مقابل نموّ. و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: بالضم ...
-
پژمردن
لغتنامه دهخدا
پژمردن . [ پ َ م ُ دَ ] (مص ) پژمریدن . پژمرده شدن . پلاسیدن . خوشیدن . خشکیدن . ترنجیدن . درهم کشیده شدن . انجوخ گرفتن . (لغت نامه ٔ اسدی ). اِلواء. ذَب ّ. ذُبوب . ذَوی . ذبول . ذبل . کبْو. کُبو. ذَأو. ذَأی . قبوب . افسردن . فسردن . افسرده شدن . پ...