کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خودی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خودی
لغتنامه دهخدا
خودی . [ خوَ / خ ُ ] (ص ) مقابل بیگانه . مقابل غریبه . آشنا. اهل . خویش . قریب . (یادداشت مؤلف ) : چو خود را ز نیکان شمردی بدی نمی گنجد اندر خدایی خودی . سعدی (بوستان ).چو نیکت بگویم بدی می کنی نه با کس که بد با خودی میکنی . سعدی (بوستان ).- امثال ...
-
واژههای مشابه
-
خانه خودی
لغتنامه دهخدا
خانه خودی . [ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش بیارجمند شهرستان شاهرود واقع در 20 هزارگزی خانه بیار. این ناحیه کوهستانی و آب و هوایش معتدل است ، سکنه ٔ آن 400 تن و مذهب اهالی شیعه و زبانشان فارسی است . آب آنجا از قنات و محصولاتش غلات و تنباکو...
-
خودی خود
لغتنامه دهخدا
خودی خود. [ خوَ / خ ُی ِ خوَدْ / خُدْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بنفسه .
-
خودی سوز
لغتنامه دهخدا
خودی سوز.[ خوَ / خ ُ ] (اِخ ) نام آتشکده ای بوده به آذربایجان . خودیسوز. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) : در آن خطه بود آتش سنگ بست که خواندی خودی سوزش آتش پرست .نظامی .
-
جستوجو در متن
-
اختراعی
لغتنامه دهخدا
اختراعی . [ اِ ت ِ ] (ص نسبی ) من درآوردی . من عندی . پیش خودی .
-
خودمانی
لغتنامه دهخدا
خودمانی . [ خوَ / خ ُ دِ ] (ص نسبی ) محرم . مقابل بیگانه . خودی .
-
غیره
لغتنامه دهخدا
غیره . [ غ َ رِ ] (از ع ، اِ) اجنبی و بیگانه . ضد خودی و آشنا. دیگری . کس دیگر. (از ناظم الاطباء).
-
سر و همسر
لغتنامه دهخدا
سر و همسر. [ س َ رُ هََ س َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) مردمان . خودی و بیگانه . دوست و دشمن .
-
ناهشیاری
لغتنامه دهخدا
ناهشیاری . [ هَُ ش ْ ] (حامص مرکب ) ناهوشیاری . رجوع به ناهوشیاری شود. || غفلت . بی خبری . || بی خویشتنی . بی خودی .
-
پوپشمن
لغتنامه دهخدا
پوپشمن . [ پوپ َ م َ ] (اِ) به لغت زند و پازند، خودی را گویند از آهن که روز جنگ بر سر گذارند. (برهان ).
-
نیازی
لغتنامه دهخدا
نیازی . (اِخ ) شمس الدین استرابادی (ملا...) مؤلف صبح گلشن این بیت را از او ضبط کرده است :یک نان به دو روز اگر شود حاصل مردوز کوزه شکسته ای دمی آبی سردمأمور کم از خودی چرا باید بودیا خدمت چون خودی چرا باید کرد. (از صبح گلشن ص 571).و رجوع به فرهنگ سخ...
-
بی خویشی
لغتنامه دهخدا
بی خویشی . [ خوی / خی ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بیخویش . بیخودی .از خود بی خود شدگی . از خودی خود رستگی : کار من سربازی و بی خویشی است کار شاهنشاه من سربخشی است .مولوی .
-
بیگانه پرست
لغتنامه دهخدا
بیگانه پرست . [ ن َ / ن ِ پ َ رَ ] (نف مرکب ) اجنبی پرست . طرفدار بیگانگان . آنکه اجنبی را بر خودی رجحان دهد. آنکه منافع خارجیان را بیشتر مراعات کند.