کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خودکشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خودکشی
لغتنامه دهخدا
خودکشی . [ خوَدْ / خُدْ ک ُ ] (حامص مرکب ) انتحار.
-
واژههای مشابه
-
خودکشی کردن
لغتنامه دهخدا
خودکشی کردن . [ خوَدْ / خُدْ ک ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خود را کشتن . انتحار کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).- خودکشی کردن برای امری ؛ سخت خواهان آن بودن و کوشش و تلاش بسیار برای بدست آوردن آن کردن . (یادداشت بخط مؤلف ) : دیشب چه خودکشی که نکردم بکوی توبی...
-
جستوجو در متن
-
هاراکیری
لغتنامه دهخدا
هاراکیری . (ژاپنی ، اِ) کلمه ٔ ژاپنی به معنی خودکشی به طرز خاص آنان .
-
دیانیرا
لغتنامه دهخدا
دیانیرا. (اِخ ) زوجه ٔ هرکول ، که پس از مرگ وی خودکشی کرد. (دایرة المعارف فارسی ).
-
انتحار کردن
لغتنامه دهخدا
انتحار کردن . [ اِ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خود را کشتن . خودکشی کردن .
-
کوربولون
لغتنامه دهخدا
کوربولون . [ کُرْ لُن ْ ] (اِخ ) سردار رومی که در خدمت «کلود» و «نرون » بود. او پارتها را شکست داد و در سال 67 م . خودکشی کرد. (از لاروس ).
-
چاترتون
لغتنامه دهخدا
چاترتون . [ ت ِ ت ُ ] (اِخ ) توماس شاعر انگلیسی . مولد بریستول متولد سال 1752 م . و در سال 1770 م . بر اثر بدبختی بوسیله ٔ سم ّ خودکشی کرد.
-
کالکاس
لغتنامه دهخدا
کالکاس . (اِخ ) غیبگوی یونانی که با آگاممنون در محاصره ٔ شهر تروا همراه بود. وی دستور قربانی کردن ایفیژنی دختر آگاممنون را برای جلب حمایت خدایان صادر کرد. و بتوصیه ٔ او اسب چوبی معروف را ساختند. چون مپسوس در هنر غیبگویی جای او را گرفت خودکشی کرد.
-
پیزون
لغتنامه دهخدا
پیزون . [ زُن ْ ] (اِخ ) از خانواده ٔ پیزون در زمان اوگوستوس کنسول و در عهد تیبر والی سوریه گردید. مردی بیدادگر بود و سرانجام بقصد فرار از مجازات اتهامی که بر او وارد شده بود خودکشی کرد. رجوع به کلمه ٔ پیسون در قاموس الاعلام ترکی شود.
-
مونترلان
لغتنامه دهخدا
مونترلان . [ مُن ْ ت ِ ] (اِخ ) هانری میلون دو. نویسنده ٔ فرانسوی که در سال 1896 م . در پاریس متولد شد. از آثار او دختران جوان را باید نام برد. چند نمایشنامه نیز نوشت که از آنجمله لومتر دو سانتیاگو، پورت رویال ، لارین مورت ، و لاگر سیویل است . مونترل...
-
منتحر
لغتنامه دهخدا
منتحر. [ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص ) خویشتن را کشنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آنکه می برد گلوی خود را برای آنکه خود را بکشد. (ناظم الاطباء). آنکه انتحار میکند. خودکش . خودکشی کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || آنکه می گیرد گلوی...
-
الکسیس کومنن
لغتنامه دهخدا
الکسیس کومنن . [ اَ ل ِ ک ُ ن ِ ] (اِخ ) الکسیس کومنن دوم ، امپراطور روم (قسطنطینیه ) پسر مانوئل کومنن . وی پس از مرگ پدر در 12سالگی بتخت نشست ولی سپس از سلطنت ساقط شده در 1183 م . خودکشی کرد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 1 ص 332).
-
بابوف
لغتنامه دهخدا
بابوف . [ بُف ْ ] (اِخ ) فرانسوا نوئل معروف به گراک شوس (1760 - 1797م .). عوامفریب فرانسوی متولد به سن کانتن . اوبمخالفت با دیرکتوار با عده ای از ژاکوبن ها متفق شد و محکوم به مرگ گردید. وی قبل از اعدام با خنجر خودکشی کرد. اصول عقیده اش که یک نوع کمون...