خودکشی کردن . [ خوَدْ / خُدْ ک ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خود را کشتن . انتحار کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
- خودکشی کردن برای امری ؛ سخت خواهان آن بودن و کوشش و تلاش بسیار برای بدست آوردن آن کردن . (یادداشت بخط مؤلف ) :
دیشب چه خودکشی که نکردم بکوی تو
بیرون نیامدی بتماشا چه فائده ؟
اول ببزم مهروفا خودکشان کنند
آنگاه معنی دل ما را بیان کنند.
تذرو وکبک برای چه خودکشی نکنند
که در نشیمنشان شاهباز مهمان شد.