کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوبتر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خوبتر
لغتنامه دهخدا
خوبتر. [ ت َ ] (ص تفصیلی ) بهتر. نیکوتر. اطیب . الطف : بهزار دل زمانه ببقا حریف بادت که زمانه را حریفی ز تو خوبتر نباید.خاقانی .
-
جستوجو در متن
-
یک برگ
لغتنامه دهخدا
یک برگ . [ ی َ / ی ِ ب َ ] (ص مرکب ) بهتر. خوبتر. (ناظم الاطباء).
-
ابهج
لغتنامه دهخدا
ابهج . [ اَ هََ ] (ع ن تف ) نیکوتر. خوبتر. || شادمانه تر.
-
خوب رنگی
لغتنامه دهخدا
خوب رنگی . [ رَ ] (حامص مرکب ) خوب رنگ بودن : تازه روئیش تازه تر ز بهارخوب رنگیش خوبتر ز نگار.نظامی .
-
باغی
لغتنامه دهخدا
باغی . (ص نسبی ) منسوب به باغ . متعلق بباغ . که در باغ باشد. غیر صحرائی : بلبل باغی بباغ دوش نوایی بزدخوبتر از باربد خوبتر از بامشاد. منوچهری .|| (اِ) عمارتی که در وسط باغ سازند و کلاه فرنگی نیز گویند. (ناظم الاطباء). اما به این معنی جای دیگر دیده نش...
-
متجالل
لغتنامه دهخدا
متجالل . [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) بزرگی نماینده . (آنندراج ). مغرور و متکبر و گستاخ . (ناظم الاطباء). || کسی که می گیرد خوبتر و بهتر چیزی را. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
اجمل
لغتنامه دهخدا
اجمل . [ اَ م َ ] (ع ن تف ) جمیل تر. احسن . خوبتر. زیباتر. نیکوتر.- امثال :اجمل من ذی العمامة . (مجمع الأمثال میدانی ).
-
ارجح
لغتنامه دهخدا
ارجح . [ اَ ج َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از رجحان . راجح تر. افضل . اولی . اقدم . بهتر. خوبتر. || چربنده تر. سنگین تر. مائل تر.
-
نقش کشیدن
لغتنامه دهخدا
نقش کشیدن . [ن َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) تصویر کردن : نقش چشم خویش بر بال کبوتر می کشم طالب دیدار را زین خوبتر مکتوب نیست .قدسی (از آنندراج ).
-
مریم عمران
لغتنامه دهخدا
مریم عمران . [ م َرْ ی َ م ِ ع ِ ] (اِخ ) مریم دختر عمران و مادر عیسی (ع ). رجوع به مریم شود : بی شوی شد آبستن چون مریم عمران وین قصه بسی خوبتر و خوشتر از آن است .منوچهری .
-
غزی
لغتنامه دهخدا
غزی . [ غ ُزْ زی / غ ُ ] (ص نسبی ) منسوب به غز (طایفه ای ). واحد غز؛ یعنی یک تن غز که گروهی از ترکان باشند. (از ناظم الاطباء). رجوع به غز شود : به راه ترکی مانا که خوبتر گویی تو شعر ترکی برخوان مراو شعر غزی .منوچهری .
-
تمثالگر
لغتنامه دهخدا
تمثالگر. [ ت ِ گ َ ](ص مرکب ) نقاش و صورتگر. (آنندراج ). نگارنده ٔ تصویرو مصور. (ناظم الاطباء). صانع. سازنده ٔ پیکر. پیکر تراش . آنکه پیکر سازد، و یا نگارد. بت گر : چنان صورتش بسته تمثالگرکه صورت نبندد از آن خوبتر.سعدی (بوستان ).
-
فورک
لغتنامه دهخدا
فورک . [ رَ ] (اِخ ) نام دختر رای کنوج که از رایان و پادشاهان عظیم الشأن هندوستان بوده ، و فورک در حباله ٔ بهرام گور بوده . (برهان ). شاید از پور فارسی به معنی پسر و کاف تصغیر. (یادداشت مؤلف ) : دختر رای هند فورک نام پیکری خوبتر ز ماه تمام .نظامی .
-
ماهان
لغتنامه دهخدا
ماهان . (اِخ ) نام مردی . (منتهی الارب ). نامی از نامهای ایرانی ... (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). چنانکه نام قهرمان داستان پنجم از داستانهای هفت پیکر نظامی ماهان است : بود مردی به مصر ماهان نام منظری خوبتر زماه تمام .نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 236).