کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خواند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خواند
لغتنامه دهخدا
خواند. [ خوا / خا ] (اِ) خداوند را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). خواجه . (مجالس النفایس ). || (ص ) تند. تیز. (فرهنگ جهانگیری ).
-
واژههای مشابه
-
قاسم خواند امیر
لغتنامه دهخدا
قاسم خواند امیر. [ س ِ خوا / خا اَ ] (اِخ )یکی از اکابر خراسان است معاصر شاه اسماعیل صفوی . تیمور سلطان وی را با چند تن دیگر از هرات کوچانیده باخود به سمرقند برد. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 536).
-
جستوجو در متن
-
نیایش کن
لغتنامه دهخدا
نیایش کن . [ ی ِ ک ُ ] (نف مرکب ) عابد. نیایشگر. عبادتگر. که دعا خواند و ستایش کند : ز پاکی ورا خانه ٔ خویش خواندنیایش کنان را بدان پیش خواند.فردوسی .
-
خاوند
لغتنامه دهخدا
خاوند. [ وَ ] (اِخ ) رجوع به خواجه خاوند و خواجه خواند شود.
-
حادی
لغتنامه دهخدا
حادی . (ع ص ) آنکه شتران را حُدی خواند. آنکه برای اشتر خواند تا نیک رود. هزیز؛ بنشاط آوردن حادی شتران را بسرود. || راننده . سائق . ساربان .
-
پیش خواندن
لغتنامه دهخدا
پیش خواندن . [ خوا / خا دَ] (مص مرکب ) دعوت کردن که نزدیک آید. بحضور طلبیدن .پیش خواستن . بنزدیک خود خواستن . گفتن که نزدیک آید پیش . طلبیدن . احضار کردن . نزدیک طلبیدن : پر اندیشه دل گیو را پیش خواندوزآن خواب چندی سخنها براند. فردوسی .نهاد از بر نام...
-
نمازخوان
لغتنامه دهخدا
نمازخوان . [ ن َ خوا / خا ] (نف مرکب ) نمازی . که نماز خواند. نمازگزار.
-
شماسی
لغتنامه دهخدا
شماسی .[ ش َم ْ ما ] (اِخ ) ابومنصور احمدبن محمودبن اسحاق مقری شماسی . او قرآن را نزد ابوحفص کتانی خواند و از او روایت کرد و خطیب ابوبکر قرآن را بر وی خواند. شماسی به سال 430 هَ . ق . درگذشت . (از لباب الانساب ).
-
یک پولی
لغتنامه دهخدا
یک پولی . [ ی َ / ی ِ ](ص نسبی ) مسکوکی که یک پول ارزد، یعنی نیم شاهی . که ارزش یک پول دارد: گنجشک یک پولی انااعطینا نمی خواند،یا گنجشک یک پولی یاهو نمی خواند. (یادداشت مؤلف ).
-
نسک خوان
لغتنامه دهخدا
نسک خوان . [ ن ُ خوا / خا ] (نف مرکب )که نسک خواند. که اوستا خواند. زردشتی : چه مایه زاهد پرهیزگار صومعگی که نسک خوان شد از عشقش و ایارده گوی .خسروانی .
-
پهلوی خوان
لغتنامه دهخدا
پهلوی خوان . [ پ َ ل َ خوا / خا ] (نف مرکب ) که پهلوی خواند. که بپهلوی سخن گوید. آنکه سخن پهلوانی گوید. کسی که پهلوی سراید : پهلوی خوان پارسی فرهنگ پهلوی خواند بر نوازش چنگ .نظامی .
-
ثناخواندن
لغتنامه دهخدا
ثناخواندن . [ ث َ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) مدح کردن : از آن پس ثنا خواند بر شهریارچنان چون بود درخور نامدار. فردوسی .همانکه آنش ثنا خواند اینش لعنت کردبسوی آن حجری بود و سوی این گهری .ناصرخسرو.
-
نوحه خوان
لغتنامه دهخدا
نوحه خوان . [ ن َ / نُو ح َ/ ح ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) آنکه نوحه خواند. که نوحه گری کند. نوحه گر. || کسی که در ایام سوگواری امامان برای دسته های سینه زن یا زنجیرزن اشعار مصیبت و نوحه و مرثیه را به آهنگی مخصوص می خواند و عزاداران به آهنگ او سینه و زنج...