کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خهی
لغتنامه دهخدا
خهی . [ خ َ ] (صوت ) کلمه ٔ تحسین و تعجب چنانکه زهی و این در اصل خه بود و آنچه مردم خهی را بقیاس زهی بکسر خاء خوانند غلط است . (از آنندراج ). کلمه ٔ تحسین است و آن مرکب است از «خه » و «ای » بمعنی «مرحبا» و «بارک اﷲ» و «آفرین ». (برهان قاطع) (از شرفنا...
-
واژههای مشابه
-
خهی خهی
لغتنامه دهخدا
خهی خهی . [ خ َ خ َ ] (صوت ) کلمه ٔتحسین یعنی مرحبا. بارک اﷲ. آفرین . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
زهی
لغتنامه دهخدا
زهی .[ زِ ] (صوت ) ادات تحسین . آفرین . احسنت . خهی . (فرهنگ فارسی معین ). کلمه ٔ تحسین است . (غیاث ). کلمه ٔ تحسین و آفرین است مانند خهی . (آنندراج ) (از شرفنامه ٔ منیری ). و این هم مرکب است از زه ای چنانچه خهی از خه ای . (شرفنامه ٔ منیری ). کلمه ٔ ...
-
سرواد
لغتنامه دهخدا
سرواد. [ س َرْ ] (اِ) کلام منظوم و شعر. (برهان ) (غیاث ). شعر پارسی . (تفلیسی ) : دگر نخواهم گفتن همی ثنا وغزل که رفت یکرهه بازار و قیمت سرواد. لبیبی (از لغت فرس ص 108).زهی به عدل تو مرهون عمارت دنیاخهی به مدح تومشحون رسایل و سرواد. شمس فخری .|| سرود...
-
تماخره
لغتنامه دهخدا
تماخره . [ ت َ خ َ رَ / رِ ] (اِ) هزل و مزاح و مسخرگی و ظرافت باشد. (برهان ) (انجمن آرا) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). هزل و تمسخر. (فرهنگ رشیدی ). سخریه . (شرفنامه ٔ منیری ). هزل و مزاح و ظرافت و سخر باشد. (فرهنگ جهانگیری ) : گرتو تماخره کنی اندر چن...
-
تمیمة
لغتنامه دهخدا
تمیمة. [ ت َ م َ ] (ع اِ) تعویذ ومهره ٔ پیسه که در رشته کرده در گردن اندازند برای دفع چشم بد. ج ، تمیم ، تمائم . و فی الحدیث : من علق تمیمة فلا اتم اﷲ له و اما المعاذات اذا کتب فیها القرآن و اسمأاﷲتعالی فلابأس بها. (منتهی الارب ). به معنی تعویذ و م...
-
کندمند
لغتنامه دهخدا
کندمند. [ ک َ م َ] (ص مرکب ) عمارتی را گویند که خراب شده و از هم ریخته باشد. (برهان ). از توابعند یعنی کنده شده و خراب گشته . (انجمن آرا) (آنندراج ). بنای خراب شده ٔ ازهم ریخته . (ناظم الاطباء). خرابه و ویران . (از فهرست ولف ). خراب شده و فروریخته . ...
-
یتیمة
لغتنامه دهخدا
یتیمة. [ ی َ م َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث یتیم . گویند یتیمة صغیرة.(ناظم الاطباء)؛ دختر بی پدر. (فرهنگ فارسی معین ). || هرچه ظریف و بی نظیر بود. (فرهنگ وصاف از آنندراج ). هرچیز یکتا و فرد و بی همتا و بی مانند. || مروارید قیمتی . (ناظم الاطباء) : زهی یتیمه ...
-
صفی الدین بستی
لغتنامه دهخدا
صفی الدین بستی . [ ص َ یُدْ دی ن ِ ب ُ ] (اِخ ) هدایت درمجمع الفصحا آرد: خواجه ٔ نامدار و فاضل عالیمقدار شاعر پخته طبع شیرین گفتار فصاحت شعار بشیوه ٔ استادان باستان مدحت گذار بود و این ابیات از نتایج طبع اوست :شده ست آسمان تخت و خورشید افسرکرا باشد ا...
-
ماخ
لغتنامه دهخدا
ماخ . (ص ) زر قلب و ناسره را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). زر ناسره بود.(جهانگیری ) (از آنندراج ) (انجمن آرا). نبهره بود ازسیم و زر. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 87) : جوان شد حکیم باز جوانمرد و دل فراخ یکی پیرزن خرید بیک مشت سیم ماخ .عسجدی (نسخه ٔلغت ا...
-
روحی شارستانی
لغتنامه دهخدا
روحی شارستانی . [ ی ِ رِ ] (اِخ ) شاعر و مداح ابوالمظفر طمغاج خان حاکم ماوراءالنهر بود. در صبح گلشن نسبت او سیوستانی آمده است . این شعر از اوست :چه بوسه داد مرا یار بامداد پگاه زهی حلاوت لب لااله الااﷲز تاب حلقه ٔ زلفش زهی مذلت مهرز نور چهره ٔ خوبش خ...
-
بی عیب
لغتنامه دهخدا
بی عیب . [ ع َ / ع ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + عیب ) بی نقص . (آنندراج ). سلام . سلیم . سالم . بی آهو. درست . بری . (یادداشت مؤلف ) : بپرسید دیگر که بی عیب کیست نکوهیدن آزادگان را ز چیست . فردوسی .خهی گزیده و زیبا و بی بدل چو خردزهی ستوده و بی عیب و پاک...
-
بدرام
لغتنامه دهخدا
بدرام . [ ب َ ] (ص مرکب ) جانوران وحشی را گویندعموماً و اسب و استر سرکش را خصوصاً. (برهان قاطع) (از فرهنگ جهانگیری ) (از هفت قلزم ). توسن و سرکش . (ازانجمن آرا) (آنندراج ) (از غیاث اللغات ). توسن . (فرهنگ سروری ). شموس . صعب . (یادداشت مؤلف ) : کاین...