کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خفیفة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خفیفة
لغتنامه دهخدا
خفیفة. [ خ َ ف َ ] (ع ص ) مؤنث خفیف . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).- کواکب خفیفه ؛ نه کوکب است که نیک خرد می نماید از قدرسادس خردتر و این نه کوکب علاوه بر هزاروهشت کوکب است اقدار و اعظام سته است و بطلیموس این ن...
-
جستوجو در متن
-
ندصة
لغتنامه دهخدا
ندصة. [ ن ُ دَ ص َ ] (ع ص ) زن گول بدزبان . حمقاء بذیة. || زن سبک سر. خفیفة طیاشة. (المنجد).
-
نزة
لغتنامه دهخدا
نزة. [ ن َزْ زَ ] (ع اِ) شهوت شدید. (از المنجد). شهوت . (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). خواهانی . (ناظم الاطباء). || (ص ) ناقة نزة؛ خفیفة. (از اقرب الموارد). ماده شترسبک . (ناظم الاطباء). || ارض نزة؛ ذات نزّ. (اقرب الموارد). زمین زهاب ناک . رجوع به...
-
اسم منسوب
لغتنامه دهخدا
اسم منسوب . [ اِ م ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اسمی است که به آخر آن یاء مشدد ماقبل مکسور اضافه شود و آن علامت نسبت است ، چون بصری و هاشمی . (کشاف اصطلاحات الفنون ج 3 ص 715). و در فارسی یاء خفیفه علامت نسبت باشد: گیلانی . طهرانی .
-
بزیل
لغتنامه دهخدا
بزیل . [ ] (اِخ ) بریل . درلغت نامه ٔ اسدی (ص 333) صورتی بدین گونه آمده و گویدکوهی است عظیم ، و شاهد آن بیت ذیل است : هر قطره ای ز جودت رودی است همچو جیحون هر ذره ای ز حلمت کوهیست چون بزیّل . رفیعی .چنین کوهی را در اعلام جغرافیایی نیافتیم و البته «بِ...
-
خفیة
لغتنامه دهخدا
خفیة. [ خ َ فی ی َ ] (ع اِ) چاه . ج ، خفایا، خفیات . || بیشه ٔ انبوه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || نوعی از جنون . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). منه : به خفیه ؛ او را نوعی جنونست . || آسیب...
-
خارجة
لغتنامه دهخدا
خارجة. [ رِ ج َ ] (اِخ ) ابن جَزِء یا جَزی خفیفة العذری . ابن السکن و جز او نام وی را برده اند و همچنین ابن منده و بیهقی و ابن السکن از او اخراج حدیث کرده اند و خطیب و مؤتلف از طریق سعیدبن سنان از ربیعةبن یزید چنین نقل حدیث از او کرده است : حدثنی خا...
-
حمی
لغتنامه دهخدا
حمی . [ ح ُم ْ ما ] (ع اِ) تب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ،حمیات . (منتهی الارب ). اقسام حمی : حمی الیوم ؛ تب یکروزه . حمی بسیط؛ که سبب تب یک خلط باشد و بس . حمی بلغمیه . (بحر الجواهر). حمی حصبه . حمی خفیفه . حمی خمس . حمی دائم یا حمی متصل . ح...
-
عناصر
لغتنامه دهخدا
عناصر. [ ع َ ص ِ ] (ع اِ) ج ِ عُنصر. آخشیجان . رجوع به عنصر شود : ترتیب عناصر را بشناس که دانی اندازه ٔ هر چیز مکین را و مکان را. ناصرخسرو.- عناصر اربعه ؛ در نزد قدما عبارت بود از آتش و باد و آب و خاک . (از اقرب الموارد). و عقیده داشتند که آنها چهار...
-
لبی
لغتنامه دهخدا
لبی . [ ل ُ ب َی ْی ] (اِخ ) ابن لبی صحابی است . (منتهی الارب ). لبی بن لبی ، الأول بموحدة مصغر و ابوه بموحدة خفیفة وزن عصا قال البخاری له صحبة روی عنه ابوبلج الصغیر و قال ابوحاتم الرازی کان یکون بواسط و قال هو و ابوحاتم بن حبان یقال ان له صحبة و قا...
-
ماخوری
لغتنامه دهخدا
ماخوری . (اِ) لحنی از الحان موسیقی . و شاید ماهور (؟). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در رسائل اخوان الصفا آمده است : و من حذق الموسیقار ان یستعمل الالحان المشاکلة للازمان فی احوال المشاکلة بعضها لبعض و هو ان یبتدی ٔ فی مجالس الدعوات و الولائم و الشرب ...
-
اغفاء
لغتنامه دهخدا
اغفاء. [ اِ ] (ع مص ) غفا از گندم دور کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پاک کردن گندم از غفا:اغفی فلان الطعام ؛ نقاه من الغفی . (از اقرب الموارد). به این معنی یایی است . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بسیار سبوس گر...
-
خلاف بلخی
لغتنامه دهخدا
خلاف بلخی . [ خ ِ / خ َ ف ِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بیدمشک . بهرامج ، رَنَف . بهرامه . بهرامج البر. (یادداشت بخط مؤلف ) : بفارسی بید مشک گویند و در شام شاه بید، گلش قبل از برگ بهم میرسد بقدر بلوطی و ملون بزردی و اندکی سرخی و سیاهی و سفیدی و بس...
-
قدر
لغتنامه دهخدا
قدر. [ ق َ ] (ع اِ) اندازه ٔ چیزی . (منتهی الارب ) مقدار. (آنندراج ) : متحیر نه در جمال توام عقل دارم به قدر خود قدری . سعدی .فارغی از قدر جوانی که چیست تا نشوی پیر ندانی که چیست . سعدی .نه هر کس سزاوار باشد به صدرکرامت به فضل است و رتبت به قدر. سعدی...