کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خشکسالی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خشکسالی
لغتنامه دهخدا
خشکسالی . [ خ ُ ] (حامص مرکب ) حالت خشکسال بودن .قحطی . بوضع خشکسال بودن . مجاعه . جدب . (یادداشت بخط مؤلف ). || بی بارانی . بدون بارندگی . (یادداشت بخط مؤلف ) : خشکسالی معروف است حالت قبیح و ناپسندی است که آب و هوای فلسطین طبعاً اسباب آن میشد چه ک...
-
جستوجو در متن
-
دفافة
لغتنامه دهخدا
دفافة. [ دَف ْ فا ف َ ] (ع اِ) قوم که دچار خشکسالی شوند آنگاه باران بر آنها ببارد. (از ذیل اقرب الموارد از تاج ).
-
مقحوط
لغتنامه دهخدا
مقحوط. [ م َ ] (ع ص ) قحطزده و گرفتارقحط و خشکسالی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
منقح
لغتنامه دهخدا
منقح . [ م ُ ق ِ ] (ع ص ) آنکه زیور شمشیربازکند در خشکسالی و درویشی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). کسی که زیور شمشیر خود و مانند آن را بواسطه ٔ درویشی و خشکسالی می فروشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنکه پاکیزه می کند شعر را از سخن رکیک . (...
-
نان تنگی
لغتنامه دهخدا
نان تنگی . [ ت َ ] (حامص مرکب ) کمیابی نان . قحطی . خشکسالی : از این مرد ما را زیانها رسیدز نان تنگی آفت به جانها رسید.نظامی .
-
لزبة
لغتنامه دهخدا
لزبة. [ ل َ ب َ ] (ع اِ) سختی . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || خشکسالی . (منتهی الارب ). ج ، لزب و لزبات . (منتهی الارب ).
-
معصب
لغتنامه دهخدا
معصب . [ م ُ ع َص ْ ص َ ] (ع ص ) لاغرشکم از گرسنگی . || تنگدست شده و مفلس گشته از خشکسالی . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
جدبة
لغتنامه دهخدا
جدبة. [ج َ ب َ ] (ع ص ) دچار خشکسالی : عرض جدبة؛ زمین خشک بی نبات . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مؤنث جدب . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ، جدوب . (منتهی الارب ).
-
قاشوره
لغتنامه دهخدا
قاشوره . [ رَ ] (ع ص ، اِ) تأنیث قاشور. خشکسالی که زیان رساند و رندد و پوست برد هر چیزی را. (منتهی الارب ). || بدفال . || نامبارک . || اسب که در میدان از پس همه ٔ اسبان آید. (آنندراج ). رجوع به قاشور شود.
-
مصماد
لغتنامه دهخدا
مصماد. [ م ِ ] (ع ص ) ناقة مصماد؛ ماده شتر پیوسته شیرده که در زمستان و خشکسالی شیر وی باقی باشد. ج ، مصامد، و مصامید. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
مقرشة
لغتنامه دهخدا
مقرشة. [ م ُ ق َرْ رَ ش َ ] (ع اِ) خشکسال ، بدان جهت که مردم در آن فراهم آیند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). خشکسال شدید زیرا که در خشکسالی مردم از دور و نزدیک در یک جا گردآیند. (از اقرب الموارد). خشکسال . (ناظم الاطباء).
-
تنگسالی
لغتنامه دهخدا
تنگسالی . [ ت َ ] (حامص مرکب ) خشکسالی . قحط. کمیابی و گرانی ارزاق . (فرهنگ فارسی معین ). تنگی و کمیابی و قحط و قحطی . (ناظم الاطباء). رجوع به تنگسال و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
انقاح
لغتنامه دهخدا
انقاح . [ اِ ] (ع مص ) پاکیزه کردن شعر از کلام رکیک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). پاکیزه کردن و تهذیب کردن شعر را. (از اقرب الموارد). || زیورشمشیر بازکردن در خشکسالی و درویشی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زیور شمشیر بازکردن یعنی فروخ...
-
کلبة
لغتنامه دهخدا
کلبة. [ ک ُ ب َ ] (ع اِ) دکان می فروش . و رجوع به ماده ٔ قبل شود. || موی دراز از دو کرانه ٔ دهان سگ و گربه . || دوال ، یا یکتاه رسن پوست خرما که بدان درز دوزند. || سختی و تنگی . || خشکسالی و قحط. || سختی سرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)...