کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خشمگین شدن از پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
استحماش
لغتنامه دهخدا
استحماش . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برافروختن از خشم . سخت خشمگین شدن . (تاج المصادر بیهقی ). سخت خشمناک شدن . احتماش . از غایت خشم برافروخته شدن . || باریک آواز شدن .
-
برافروخته شدن
لغتنامه دهخدا
برافروخته شدن . [ ب َ اَ ت َ / ت ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مشتعل شدن . آتش گرفتن . || روشن شدن . || خشمگین شدن . || سرخ شدن و گلگون گشتن از شرم یا خشم یا شادی . || رایج شدن . رجوع به برافروخته و برافروختن شود.
-
ترشرو شدن
لغتنامه دهخدا
ترشرو شدن . [ ت ُ/ ت ُ رُ رو ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بدخلق شدن . گرفته روی شدن . خشمگین شدن . آزرده و اندوهگین شدن : همنشینی کو ترشرو شد ز من هست خوشتر از جبین او قفا.مولوی .
-
تفاء
لغتنامه دهخدا
تفاء. [ ت َ ف َءْ ] (ع مص ) سخت خشمگین شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط).
-
امتحاک
لغتنامه دهخدا
امتحاک . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خشمگین شدن و ستیهیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بدخوی و لجوج شدن : رجل ممتحک ؛ مرد بدخو و لجوج . (از اقرب الموارد).
-
عارض افروختن
لغتنامه دهخدا
عارض افروختن . [ رِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از غضبناک شدن و خشمگین گشتن .
-
زنف
لغتنامه دهخدا
زنف . [ زَ ن َ ] (ع مص ) خشمگین شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). غضب کردن . (از اقرب الموارد).
-
جماء
لغتنامه دهخدا
جماء. [ ج َ م َءْ ] (ع مص ) خشمگین شدن . (از اقرب الموارد). خشم گرفتن . (منتهی الارب ).
-
شکع
لغتنامه دهخدا
شکع. [ ش َ ک َ ] (ع مص ) دردمند شدن و بسیار گردیدن بانگ و فریاد آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بنالیدن بیمار. (المصادر زوزنی ) دردمند شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || به خشم شدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). خشمگین شدن ...
-
درد
لغتنامه دهخدا
درد. [ دَ رَ ] (ع مص ) بی دندان شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و صفت آن أدرد و درداء است . (از اقرب الموارد). || خشمگین و غضبناک شدن . (از ذیل اقرب الموارد از تاج العروس ).
-
دژخم
لغتنامه دهخدا
دژخم . [ دُ خ ِ ] (ص مرکب ) بد خوی و طبیعت . (از برهان ). خشمگین . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).- دژخم شدن ؛ خشمگین شدن : دژخم شدو گفت ای که ترا خواهر و زن غرکس از پی زر تن چه نهد خوف و خطر بر. سوزنی .|| جلاد. (برهان ). جلاد و مردم کش . (از آنندراج ). ...
-
انتعاص
لغتنامه دهخدا
انتعاص . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خشم گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). خشمگین شدن . (از اقرب الموارد). || دروا شدن افتاده . || گرانبار رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
برتافته
لغتنامه دهخدا
برتافته . [ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نعت مفعولی مرکب از برتافتن . رجوع به برتافتن و تافتن شود: عقلاء؛ شتر ماده ٔ برتافته پای . (منتهی الارب ).- برتافته شدن ؛ خشمگین شدن . رجوع به تافته شدن شود.
-
تقتر
لغتنامه دهخدا
تقتر. [ ت َ ق َت ْ ت ُ ] (ع مص ) خشم گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خشمگین شدن و تنفش . (از اقرب الموارد). || دم برزدن . || آماده شدن کارزار را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آماده ٔ جنگ شدن ، مانند تقطر. (از اقرب الموارد). || فریب دادن کسی ...
-
اندرآشفتن
لغتنامه دهخدا
اندرآشفتن . [ اَ دَ ش ُ ت َ ] (مص مرکب ) خشمگین شدن . تند شدن : چو سر پرشد از باده ٔ خسروی شغاد اندر آشفت از بدخویی . فردوسی .و رجوع به آشفتن شود.