کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کهنه خر
لغتنامه دهخدا
کهنه خر. [ ک ُ ن َ / ن ِ خ َ ] (نف مرکب ) کهنه خرنده .خرنده ٔ اثاث کهنه . خُلْقانی . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). خریدار اسباب و وسایل مستعمل و دست دوم .
-
گوش خر
لغتنامه دهخدا
گوش خر. [ خ َ ] (اِ مرکب ) گیاهی که نام علمی آن اگاوی آمریکانا است و به عربی آن را صباره و الصبرالامریکی و به فارسی صباره ٔ آمریکایی و گوش خر گویند. (واژه نامه ٔ گیاهی تألیف اسماعیل زاهدی ص 12).
-
گوش خر
لغتنامه دهخدا
گوش خر. [ خ َ ] (اِ مرکب ) میلکی باشد که بدان گوش را بخارند. (جهانگیری ).رجوع به گوش خارک و گوش خرک شود. || نام جانوری است که در گوش درآید و مردم را بی آرام سازد و گاه باشد که بکشد ، و آن راگوش خرک و هزارپا نیز گویند. (جهانگیری چ هند). اما ظاهراً در ...
-
گوش خر
لغتنامه دهخدا
گوش خر. [ ش ِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اذن حمار. آلت شنوائی خر : تو فضول از میانه بیرون برگوش خر درخور است با سرخر. سنایی .گوش خر بفروش و دیگر گوش خرکاین سخن را درنیابد گوش ِ خر. مولوی . || (اِ مرکب )کنایه از چیزی که هیچ به کار نیاید. (غیاث ). ...
-
کوره خر
لغتنامه دهخدا
کوره خر. [ رَ / رِ خ َ ] (اِ مرکب ) گوزن . (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ).
-
کوزه خر
لغتنامه دهخدا
کوزه خر. [ زَ / زِ خ َ ] (نف مرکب ) آنکه کوزه خرد. خریدار کوزه . مشتری کوزه : ناگاه یکی کوزه برآورد خروش کوکوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش .خیام .
-
کوه خر
لغتنامه دهخدا
کوه خر. [ خ َ ] (اِ مرکب ) خر وحشی و گورخر. (ناظم الاطباء). خرکوهی . گورخر. (از اشتینگاس ).
-
آنتیک خر
لغتنامه دهخدا
آنتیک خر. [ خ َ ] (نف مرکب ) آنکه حرفتش خریدن آنتیک است .
-
پیره خر
لغتنامه دهخدا
پیره خر. [ رَ / رِخ َ ] (اِ مرکب ) پیرخر. خرپیر. خر بسیار سالخورده .
-
پیش خر
لغتنامه دهخدا
پیش خر. [ خ َ ] (نف مرکب ) که پیش خرد. که قبل از فرا رسیدن موعد بخریدن متاعی پردازد. || (مص مرخم ،اِ مرکب )پیش خریدن . خریدن چیزی قبل از آنکه موعد فروش فرا رسد. پیش خرید. خریدن چیزی پیش از مهیا شدن آن چیز.
-
حجه خر
لغتنامه دهخدا
حجه خر. [ ح َج ْ ج ِ خ َ ] (نف مرکب ) کسی که برای میت مستطیع وکیل انتخاب کند و حجه فروش را در برابر مزدی بحج فرستد.
-
دل خر
لغتنامه دهخدا
دل خر. [ دِ خ َ ] (نف مرکب ) دل خرنده . خرنده ٔ دل . خریدار دل . طالب دل : تو دل خر باش تامن جان فروشم تو ساقی باش تا من باده نوشم .نظامی .
-
دستان خر
لغتنامه دهخدا
دستان خر. [ دَ خ َ ] (نف مرکب ) دستان خرنده . گول خور.زودفریب . خریدار فریب و ترفند. ساده و زودباور. که به آسانی نیرنگ کسان خورد و ترفند کسان باور دارد.
-
قوچ خر
لغتنامه دهخدا
قوچ خر. [خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بام بخش صفی آباد شهرستان سبزوار، سکنه ٔ آن 248 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات ، میوه جات و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است .راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
میخ خر
لغتنامه دهخدا
میخ خر. [ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قلعه حمام بخش جنت آباد شهرستان مشهد، واقع در 48هزارگزی جنوب باختری صالح آباد با 104 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).