کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرگوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خرگوش
لغتنامه دهخدا
خرگوش . [ خ َ ] (اِ مرکب ) جانوریست معروف . گویند ماده ٔ او را مانند زنان حیض آید. (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). حیوانی وحشی که گوشهای دراز دارد. (ناظم الاطباء). ابوخداش . ابوخرانق . ابوعروة. ابوبنهان . ارنب . اصمع. حَوْشَب . درماء. در...
-
خرگوش
لغتنامه دهخدا
خرگوش . [ خ َ ] (اِخ ) نام کوچه ای بوده به نیشابور و معرب آن خرجوش است . از آنجاست ابوسعید عبدالملک بن ابی عثمان خرگوشی که از فقیهان معروف بوده است . (قاموس الاعلام ترکی ). رجوع به عبدالملک «ابوسعید» و «خرجوش » و «خرجوشی » شود.
-
واژههای مشابه
-
لب خرگوش
لغتنامه دهخدا
لب خرگوش . [ ل َ خ َ ] (ص مرکب ) خرگوش لب . سه لب . لب شکری . شکافته لب .
-
خرگوش زدن
لغتنامه دهخدا
خرگوش زدن . [ خ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) شکار خرگوش کردن . بشکار خرگوش رفتن . خرگوش شکار کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خرگوش سفید
لغتنامه دهخدا
خرگوش سفید. [ خ َ ش ِ س َ / س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی خرگوش سفیدرنگ اهلی است و در آزمایشگاهها برای تجربه و کار آزمایشگاهی بکار می رود.
-
خرگوش ماده
لغتنامه دهخدا
خرگوش ماده . [ خ َ ش ِ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ارنب . عِکْرِش . (منتهی الارب ).
-
خرگوش نر
لغتنامه دهخدا
خرگوش نر. [ خ َ ش ِ ن َ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) خُزَز. (منتهی الارب ). رجوع به خُزَز شود.
-
خرگوش آباد
لغتنامه دهخدا
خرگوش آباد. [ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پشت رود بخش فهرج شهرستان بم ، واقع در 21هزارگزی جنوب شوسه ٔ بم به زاهدان . جلگه ، گرمسیر. آب آن از قنات و محصول آن غلات ، خرما، حنا و پنبه . شغل اهالی زراعت و راه آن فرعی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ...
-
خرگوش خانی
لغتنامه دهخدا
خرگوش خانی . [ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حشمت آباد بخش دورود شهرستان بروجرد واقع در 12هزارگزی جنوب خاوری دورود. جلگه ، معتدل . آب آن از قنات ومحصول غلات و تریاک و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
خرگوش لب
لغتنامه دهخدا
خرگوش لب . [ خ َ ل َ ](ص مرکب ) لب شکری را گویند و کسی باشد که خلقةً لب زیرین یا زبرین او شکافته باشد مانند لب خرگوش . سه لب .اَفْلَح (از جهت لب زبرین ). اَعْلَم (از جهت لب زیرین ). (یادداشت بخط مؤلف ): و در غزالی خرگوش لب که لعل او را الماس عین الک...
-
خرگوش ناک
لغتنامه دهخدا
خرگوش ناک . [ خ َ ] (ص مرکب ) جایی که در آن خرگوش بسیار است : ارض مؤرنبه ؛ زمین خرگوش ناک . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خواب خرگوش
لغتنامه دهخدا
خواب خرگوش . [ خوا / خا ب ِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شکل خوابی که خرگوشان کنند. خوابی که یکی از دو چشم باز یا هر دو نیم باز باشد. (یادداشت مؤلف ). || کنایه از تغافل : شیر اجل است در کمین واقف باش در بیشه ٔ شیر خواب خرگوش مکن . باباافضل . || فر...
-
خواب خرگوش دادن
لغتنامه دهخدا
خواب خرگوش دادن . [ خوا / خا ب ِ خ َ دَ ] (مص مرکب ) اغفال کردن . فریب دادن . (یادداشت مؤلف ) : بچشم آهوان چشمه ٔ نوش دهد شیرافکنان را خواب خرگوش . نظامی .گرچه آهوسرینی ای دلبندخواب خرگوش دادنم تا چند. نظامی .آتشی خواست خصم و دودش دادخواب خرگوش داد ...