کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خرچه
لغتنامه دهخدا
خرچه . [ خ َ چ َ / چ ِ ] (اِ) حاشیه . (از ناظم الاطباء). || مخارجی که در ادعای چیزی خرج کنند. (از ناظم الاطباء). || (اِ مصغر) خر کوچک . کره خر. (یادداشت بخط مولف ). || بکودکی که نادانی و بی رسمی خود را سبب کودکی خود گوید به شماتت گویند: «تو دیگر حالا...
-
خرچه
لغتنامه دهخدا
خرچه . [ خ ِ چ َ / چ ِ ] (اِ) کالک . سفچ . سفچه . کنبزه .کنیزه . کمبزه . خربزه ٔ کوچک . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
حدجة
لغتنامه دهخدا
حدجة. [ ح َ دَ ج َ ] (ع اِ) مرغی است . || کالک کنبزه . خرچه . یکی حَدَج . (منتهی الارب ).
-
خرچک
لغتنامه دهخدا
خرچک . [ خ ِ چ َ ] (اِ) خِرچه . کاله . کالک . سبز. سفچه . کمبزه . کمبیزه . (یادداشت بخط مؤلف ). میوه ای است که از بوته بعمل می آید چون هندوانه و خربزه .
-
کمبزه
لغتنامه دهخدا
کمبزه . [ ک ُ ب ُ زَ/ زِ ] (اِ) نارس خربزه را گویند. (آنندراج ). کمبیزه . کنبیزه . میوه ٔ کال و نارس (مانند طالبی ، گرمک ، خربزه ) (فرهنگ فارسی معین ). سفج . کالک . کاله . سبز. سفجه . خِرچَه . خِرچَنگ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- امثال :بزک نمیر ...
-
کنبیزه
لغتنامه دهخدا
کنبیزه . [ کُم ْ زَ ] (اِ) نوعی از خیار است که آن در وقت خامی شیرین و خوشمزه باشد و چون پخته شود یعنی برسد نمی تواندش خورد و بعضی گویند کمبیزه کالک است یعنی خربزه ٔ نارسیده . (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ). خیاری که چون خام باشد شیری...
-
حدج
لغتنامه دهخدا
حدج . [ ح َ دَ ] (ع اِ) نام ثمر حنظل است پیش از آنکه رنگ آن زرد شود. حنظل تمام نارسیده که هنوز زرد نشده باشد. حنظل و خربزه مادام که تازه باشند. حنظل که سخت شده باشد. (منتهی الارب ). حنظل . (داود ضریر انطاکی ). || سفجه . سفچه . کالک . کنبزه . خرچه . |...
-
کالک
لغتنامه دهخدا
کالک . [ ل َ ] (ص مصغر، اِ مصغر) مصغر کال . هرمیوه ٔ نارسیده عموماً و خربزه و هندوانه ٔ نارس خصوصاً. || هرچیز زشت و قبیح المنظر. (ناظم الاطباء). || (اِ) خربزه ٔ نارسیده ٔ کوچک را گویند و به عربی خضف خوانند. (برهان ) (فرهنگ جهانگیری )(شعوری ج 2 ورق 24...
-
ضغبوس
لغتنامه دهخدا
ضغبوس . [ ض ُ ] (ع اِ) خیار. (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). خیارخرد. (مهذب الاسماء). بادرنگ ریزه . (منتهی الارب ). خیار ترشی . خیار قاشقی . || خربزه ٔ نارسیده را گویند که کالک باشد . (برهان قاطع). سفچه ٔ کوچک . (خلاص ). کنبزه . خرچه . قثاء کوچک و خر...
-
چه
لغتنامه دهخدا
چه . [ چ َ / چ ِ ] (پسوند تصغیر) به فتح اول و عدم ظهور هاء در فارسی علامت تصغیر است . (در پهلوی ایچک ، ایچه ، ایزه ، ایزک ، ایجک ، ایژک نشانه ٔ تصغیر است ). (حواشی برهان قاطع چ معین ). چون در آخر کلمه درآورند افاده ٔ تصغیر کند مانند باغچه و طاقچه . (...
-
لوزینه
لغتنامه دهخدا
لوزینه . [ ل َ / لُو ن َ / ن ِ ] (اِ) لوزینج . جوزقند یا جوزآگند امروزی و یا چیزی شبیه بدان بوده است . جوزینق . (دهار). قطائف . (منتهی الارب ). شکر بادام . قسمی شیرینی . حلوا که با کوفته ٔ مغز بادام و عسل یا شکر کنند. هر چیز را گویند از خورشها که در ...