کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرفة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خرفة
لغتنامه دهخدا
خرفة. [ خ َ رَ ف َ ] (ع اِ) حکایت و قصه و افسانه و داستان خوش و پسندیده و مقبول . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خرفة
لغتنامه دهخدا
خرفة. [ خ ُ ف َ ] (ع اِ) آنچه چیده شده از میوه . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). یقال : التمر خرفة الصائم . (از منتهی الارب ).
-
خرفة
لغتنامه دهخدا
خرفة.[ خ َ رِ ف َ ] (ع ص ) مؤنث خرف . زنی که از پیری عقلش تباه شده باشد. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
-
واژههای مشابه
-
خرفه
لغتنامه دهخدا
خرفه . [ خ ُ رَ ف َ ] (اِخ ) دهی است میان سنجار و نصیبین و احمد مقری ابن مبارک بن نوفل از این ده است . (از منتهی الارب ).
-
خرفه
لغتنامه دهخدا
خرفه .[ خ ُ ف َ / ف ِ ] (اِ) نام گیاهی است و آنرا بپارسی پرپهن گویند و معرب آن خرفج است و آن بعربی به بقلةالحمقاء معروف است . گویند در اصل بقلةالزهراء بوده و معاندان اهل بیت آنرا برگردانده بقلةالحمقاء خوانده اند. (از انجمن آرای ناصری ) (از آنندراج ) ...
-
خرفه ٔ دشتی
لغتنامه دهخدا
خرفه ٔ دشتی . [خ ُ ف َ / ف ِ ی ِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بقلة حمقاء بریه . طیلافیون . ایلیقبرا. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
واژههای همآوا
-
خرفت
لغتنامه دهخدا
خرفت . [ خ ِ رِ ] (از ع ، ص ) کندفهم . کندذهن . (یادداشت بخط مؤلف ). کودن . بیحس . مبهوت . ازکاررفته . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
کلکنک
لغتنامه دهخدا
کلکنک . [ ک ِ ک َ ن َ / ک ِ ک َ ] (اِ) تخم خرفه را گویند و به عربی بقلة الحمقا خوانند. (برهان ). تخمه ٔ خرفه را گویند. (آنندراج ). تخم خرفه . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).
-
کلنکک
لغتنامه دهخدا
کلنکک . [ ک ِ ن َ ک َ ] (اِ) بمعنی خرفه است که به عربی بقلةالحمقا خوانند. (برهان ) (آنندراج ). خرفه . (ناظم الاطباء). تخم خرفه . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کِلنَک و کلکنک شود.
-
تورگ
لغتنامه دهخدا
تورگ . [ رِ / رُ / ت ُوُ ] (اِ) خرفه . (فرهنگ جهانگیری ) (الفاظ الادویه ) (فرهنگ رشیدی ) (از اختیارات بدیعی ). پرپهن . (اختیارات بدیعی ). در فرهنگ نوشته که تورگ پرپهن ؛ یعنی خرفه را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). خرفه را گویند و گیاه خرفه را نیز گفته...
-
بوفل
لغتنامه دهخدا
بوفل . [ ] (اِ) اسم خرفه است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
بوقلن
لغتنامه دهخدا
بوقلن . [ ] (اِ) خرفه . (فهرست مخزن الادویه ).