کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خربت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خربت
لغتنامه دهخدا
خربت . [ خ َ ب َ ](اِ مرکب ) قاز و بط بزرگ . (ناظم الاطباء). خَربَط. قلولا. سیقا. اِوَّز. (یادداشت بخط مؤلف ) : باز رز را گفت ای دختر بی دولت این شکم چیست چو پشت و شکم خربت . منوچهری .|| نادان . احمق . || ظریف . شوخ . مسخره . || مفسده . بی دیانت . (...
-
خربت
لغتنامه دهخدا
خربت . [ خ َ رَ ب َ ] (اِخ ) بازاری است در یمامه . (منتهی الارب ).
-
خربت
لغتنامه دهخدا
خربت . [ خ َ رَ ب َ ] (اِخ ) زمینی است مر غسان را.
-
خربت
لغتنامه دهخدا
خربت . [ خ َ رَ ب َ ] (اِخ ) موضعی است مر بنی عجل را. (از منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
خربط
لغتنامه دهخدا
خربط. [ خ َ ب َ ] (اِ مرکب ) بط بزرگ . قاز فربه و سمین . (ناظم الاطباء). خَربَت . اِوَّز. سیقا. قلولا. (یادداشت بخط مؤلف ). بط کلان . (شرفنامه ٔمنیری ). (غیاث اللغات ). غاز بزرگ . (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) : چون زغن سالی ماده باشد و سالی نر و چ...
-
خربة
لغتنامه دهخدا
خربة. [ خ َ ب َ ] (اِخ ) دههاست بمصر، پنج از آن در شرقیه و یکی به منوفیه . (منتهی الارب ).
-
خربة
لغتنامه دهخدا
خربة. [ خ َ ب َ ] (ع اِ) غربال . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ج ، خَرَبات . || فساد در دین . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
-
خربة
لغتنامه دهخدا
خربة. [ خ َ رَ ب َ ] (اِخ ) نام سرزمینی است بحوالی ضربه و بدانجا معدنی است که آنرا معدن خربه نامند. ابومنذر گوید خربه دختر قنص بن معدبن عدنان مادر بکر دختر ربیعةبن نزار بود که بدین سرزمین فرودآمد و نام او بر آنجا بماند. (از معجم البلدان ).
-
خربة
لغتنامه دهخدا
خربة. [ خ َ رَ ب َ ] (ع اِ) عیب . || شرمگاه . || خواری . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). ج ، خَرَبات در هر سه معنی .
-
خربة
لغتنامه دهخدا
خربة. [ خ َ رِ ب َ ] (ع ص ، اِ) جای ویران و ناآباد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || هیئة خارب . (منتهی الارب ). ج ، خرب .
-
خربة
لغتنامه دهخدا
خربة. [ خ َ رِ ب َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث خَرِب . || جای ویران و ناآباد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). ج ، خَرِب ، خَرِبات ، خرائب .
-
خربة
لغتنامه دهخدا
خربة. [ خ َ رِ ب َ ](اِخ ) نام آبی است در بالای غرقده و متعلق به گروهی از بنی غنم بن دودان که آنان را بنی کذاب گویند، در بالای آب مزبور آبی است بنام قلیب . (از معجم البلدان ).
-
خربة
لغتنامه دهخدا
خربة. [ خ ِب َ ] (ع اِ) نوع خرابی و هیئت آن . (ناظم الاطباء).
-
خربة
لغتنامه دهخدا
خربة. [ خ ُ ب َ ] (اِخ ) نام آبی است در دیار بنی سعدبن ذبیان بن بغیض و بین آنجا و ضریه شش میل راه است . بعضی نام آنرا خَرْبة یاد کرده اند. (از معجم البلدان ).