کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خذف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خذف
لغتنامه دهخدا
خذف . [ خ َ ] (ع مص ) سنگریزه و خسته خرما و مانند آن انداختن به انگشتان یا بچوب . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء)(از تاج العروس ) (از آنندراج ). به انگشت سنگ انداختن . (مصادر زوزنی ). || بیوکندن و بینداختن چیزی بسوی کسی . || دریدن . || دروغ گفتن . |...
-
خذف
لغتنامه دهخدا
خذف . [ خ َ ذَ ] (اِ) سفال ریزه . (از قاموس ) (از غیاث اللغة) (آنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
خضف
لغتنامه دهخدا
خضف . [ خ َ ] (ع مص ) مصدر دیگر برای خضاف است . (منتهی الارب ). رجوع به خضاف در این لغت نامه شود.
-
خضف
لغتنامه دهخدا
خضف . [ خ َ ض َ ] (ع اِ) ریزه ای از خیار و کدو و خربزه و یا کلان از آنها. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
-
خزف
لغتنامه دهخدا
خزف . [ خ َ ](ع مص ) دست اندازان رفتن . یقال : خزف فی مشیه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). بدست و پا راه رفتن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خزف
لغتنامه دهخدا
خزف . [ خ َ زَ ] (ع اِ) سفال . (منتهی الارب ) : لعلت دهد مگیر که این لعل است نعل و خزف بود همه ایثارش . ناصرخسرو.تا بزیر فلک چنبری اندر همه وقت گل به ازخار و گهر به ز شبه در ز خزف فلک چنبری اندر خط فرمان تو بادور نه بشکسته چو از عربدگان چنبر دف . سوز...
-
جستوجو در متن
-
خسته
لغتنامه دهخدا
خسته . [ خ َ ت َ / ت ِ ] (اِ) استخوان خرماو شفتالو و زردآلو و امثال آن . (برهان قاطع). هسته . (از ناظم الاطباء). عَجَم . تکس . تکسک . تخم . حب . نواة. (یادداشت بخط مؤلف ). خذف ؛ سنگریزه و خسته ٔ خرما و مانند آن انداختن به انگشتان یا به چوبی . فرصد؛ ...