خذف . [ خ َ ] (ع مص ) سنگریزه و خسته خرما و مانند آن انداختن به انگشتان یا بچوب . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء)(از تاج العروس ) (از آنندراج ). به انگشت سنگ انداختن . (مصادر زوزنی ). || بیوکندن و بینداختن چیزی بسوی کسی . || دریدن . || دروغ گفتن . || سوراخ کردن . (مصادر زوزنی ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.