کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خدمتکاری خدمتکاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اختدام
لغتنامه دهخدا
اختدام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خدمتکاری کردن . خدمت کردن خود را. || چاکر داشتن خواستن کسی را. خدمت خواستن از کسی . خادم خواستن کسی . (منتهی الارب ). طلب خدمتکاری کردن . استخدام .
-
سماکاری
لغتنامه دهخدا
سماکاری . [ س َ ] (حامص مرکب ) خدمتکاری . (فرهنگ رشیدی ).
-
پرستارگی
لغتنامه دهخدا
پرستارگی . [ پ َ رَ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) خدمتکاری . (فهرست شاهنامه ٔ ولف ).
-
پرستندگی
لغتنامه دهخدا
پرستندگی . [ پ َ رَ ت َ دَ / دِ ] (حامص ) عبادت . عبودیت . || خدمت . خادمی . خدمتکاری : نباید ز شاهان پرستندگی نجوید کس از تاجور بندگی .فردوسی .
-
غلق
لغتنامه دهخدا
غلق . [ غ ُل ْ ل ُ ] (ترکی ، اِ) حق العملی که فراش از کسی که برای او کار میکند میگیرد. قُلﱡق . || خدمتکاری . بندگی . || درتداول عامه جریمه ٔ مالیاتی است و گیرنده ٔ آن را غلقچی گویند. قُلﱡق : هم چوب را خورد و هم غلق را داد.
-
نان جامه
لغتنامه دهخدا
نان جامه . [ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) خادم که بر نان خدمت کند. مقتوین . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). مقتی . (از منتهی الارب ). خدمتکاری که مواجب ندارد و با خوراک و پوشاک خدمت مینماید. (ناظم الاطباء).
-
پیش خدمت
لغتنامه دهخدا
پیش خدمت . [ خ ِ م َ ] (اِ مرکب ) نوکری که چیزها بمجلس آرد و برد. خدمتکاری که خدمات حضوری سپرده ٔ وی باشد. مرادف پیشکار. (آنندراج ). خدمتگزار : این آهوی رمیده ز مردم نگاه کیست این فتنه پیش خدمت چشم سیاه کیست .صائب (از آنندراج ).
-
نانی
لغتنامه دهخدا
نانی . (ص نسبی ) منسوب به نان . || دوست نانی ؛ آنکه به قصد تأمین معاش اظهار دوستی کند. که در دوستی و اظهار محبت نظرش جلب منفعتی باشد. مقابل یار جانی . || نوکر و خدمتکاری که به ازای نان خوراک خدمت کند و جز آن مزدی نگیرد. مقابل جامگی . رجوع به جامگی ش...
-
ایصاف
لغتنامه دهخدا
ایصاف . (ع مص ) (از «وص ف ») خدمتکاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || به حد خدمت رسیدن غلام و کنیزک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فرا خدمت آمدن غلام . (تاج المصادر بیهقی ).
-
قلیان
لغتنامه دهخدا
قلیان . [ ق َل ْ ] (اِ) غلیان . رجوع به غلیان شود.- قلیان بردار ؛ خدمتکاری از مقربان که قلیان بردارد. (لغت محلی شوشتر ذیل رسم ).- قلیان شوی ؛ چوبی بر سر آن دسته ریسمان پشمین کرده که درون کوزه یا شیشه ٔ قلیان را شویند.مفتولی و بر سر آن مقداری موی اسب...
-
قولقچی
لغتنامه دهخدا
قولقچی . [ ل ُ ] (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) نوکر و خدمتکار. (آنندراج ) (غیاث ) : قولقچی اگر سرشته ٔ آب بقاست چون ماه نوش کجی عیان از سیماست در دهر ندیدیم بغیر از قاشق خدمتکاری که دست او باشد راست . شفیع اثر (از آنندراج و غیاث ).قوللوقچی . خدمتکار. (ا...
-
پائین پرستی
لغتنامه دهخدا
پائین پرستی . [ پ َ رَ] (حامص مرکب ) اطاعت . بندگی . خدمتکاری : بدرگاه خسرو خرامش کنم بپائین پرستیش رامش کنم . نظامی .روا باشد که با این سحر و نیرنگ به بی سنگی زنم قاروره بر سنگ کنم آنگاه با صد زیردستی کنیزان ترا پائین پرستی .امیرخسرو دهلوی .
-
خادمی
لغتنامه دهخدا
خادمی . [ دِ ] (حامص ) عمل خادم . کیفیت خادم . خدمتکاری : بزیست و به آب خود بازآمد و در خادمی هزاربار نیکوتر از آن شد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 382).ای حجت زمین خراسان بشعر زهدجز طبع عنصریت نشایدبخادمی .ناصرخسرو.
-
نوکری
لغتنامه دهخدا
نوکری . [ ن َ / نُو ک َ ] (حامص ) چاکری . ملازمت . خدمت . فرمانبرداری . (ناظم الاطباء). خدمتکاری . (فرهنگ فارسی معین ). عمل نوکر. رجوع به نوکر شود. || فروتنی . (ناظم الاطباء). || مشاور بودن . (فرهنگ فارسی معین ). || عضویت اداره ٔ دولتی . استخدام دولت...
-
یک جهت
لغتنامه دهخدا
یک جهت . [ ی َ / ی ِ ج َ هََ ] (ص مرکب ) که دارای جهت واحد باشد. || یکتادل . صافی دل . یکدل . بی تردید و مصمم وبا نیت جزم : بر این عزم از دارالسلطنه ٔ هرات اوراق و احمال و خاصان و یک جهتان را همراه داشته متوجه صوب قیصار و میمنه و نواحی بلخ گردید. (لب...