کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خجلت دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خجلت دادن
لغتنامه دهخدا
خجلت دادن . [ خ ِ ل َ دَ ] (مص مرکب ) سرافکنده کردن . شرمسار کردن . شرمگین کردن . خفت دادن . موجب شرم زدگی فراهم کردن . باعث سرافکندگی ایجاد کردن . شرمگن ساختن .
-
واژههای مشابه
-
خجلت کشیدن
لغتنامه دهخدا
خجلت کشیدن . [ خ ِ ل َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) شرمسار شدن . منفعل شدن . شرمسار گشتن . شرمگین شدن . منفعل گشتن : خجلت عیب تن خویش و غم جهل کشدکودکی کو نکشد زحمت استاد و ادیب .ناصرخسرو.
-
خجلت زدگی
لغتنامه دهخدا
خجلت زدگی . [ خ ِ ل َ زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) شرمساری . شرمندگی . شرمگینی .
-
خجلت زده
لغتنامه دهخدا
خجلت زده . [ خ ِ ل َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) شرمسار. (ناظم الاطباء). شرمنده . خَجِل . شرم زده . مجازاً خفیف شده . پست شده . سرافکنده .
-
خجلت کش
لغتنامه دهخدا
خجلت کش . [ خ ِ ل َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) شرمگین . (آنندراج ). شرمسار. خجلت زده . شرم زده . آنکه خجلت کشیده است .
-
خجلت گری
لغتنامه دهخدا
خجلت گری . [ خ ِ ل َ گ َ ] (حامص مرکب ) حالت خجلت کشیدن . حالت خجالت کشیدن . حالت شرمساری . حالت شرمگینی . حالت خجلت زدگی : نیز برآنم که ز خجلت گری بازرسانم بدل جوهری .میرخسرو (از آنندراج ).
-
خجلت ناک
لغتنامه دهخدا
خجلت ناک . [ خ ِ ل َ ] (ص مرکب ) خجلت زده . شرمسار. شرمگین . شرم زده . شرمگن : بپذیرفت چون از تلخی اندکی گشته بود خجلت ناک . عرفی (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
تعجیل دادن
لغتنامه دهخدا
تعجیل دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) شتاب فرمودن . برانگیختن به شتاب و پیشی گرفتن : خجلت حلم تو داده است زمین را تسکین غیرت حکم تو داده است زمان را تعجیل . انوری (بهار عجم ) (آنندراج ).و رجوع به تعجیل و ترکیبهای آن شود.
-
بصد رنگ شدن
لغتنامه دهخدا
بصد رنگ شدن . [ ب ِ ص َ رَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) متغیر شدن . بسبب خجلت و انفعال . مترادف رنگ دادن و رنگ گرفتن . (از آنندراج ) : تنها نشد از لعل توعناب بصد رنگ در جام و سبو گشت می ناب بصد رنگ سالک یزدی (از آنندراج ).
-
راه دادن
لغتنامه دهخدا
راه دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) ره دادن . گذاردن که بگذرد. گذاشتن راه برای کسی تا بگذرد. (بهار عجم ) (آنندراج ) (ارمغان آصفی ) (ناظم الاطباء). از راه بر کناری شدن بگذشتن کسی را. (یادداشت مؤلف ). اذن دخول و خروج دادن . (ناظم الاطباء). اجازه ٔ عبور دادن ...
-
رنگ بردن
لغتنامه دهخدا
رنگ بردن . [ رَ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) رنگ اصلی چیزی را زایل ساختن . چیزی را از رنگ اصلی بگردانیدن . تغییر دادن و دگرگون ساختن رنگ چیزی . رنگ برداشتن : هزار آفرین بر می سرخ بادکه از روی ما رنگ خجلت ببرد. صائب (از بهار عجم ). || با ترسانیدن و بیم دادن رن...
-
برگفتن
لغتنامه دهخدا
برگفتن . [ ب َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) گفتن . شرح دادن . بازگفتن : چو برگفت از اینان گو پیلتن شنیدند گفتار او انجمن . فردوسی .چو برگفت این سخن پیر سخن سنج دل خسرو حصاری شد برین گنج . نظامی .چو برگفت این حدیث خوشتر از جان ز خجلت در زمین شد آب حیوان . نظا...
-
زحمت کشیدن
لغتنامه دهخدا
زحمت کشیدن . [ زَ م َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) رنج کشیدن . (از فرهنگ نظام ) (آنندراج ) (از خلاصه ٔ بهار عجم ). محنت کشیدن ، و متحمل آزار و رنج شدن . رنج بردن . (ناظم الاطباء). ناراحتی کشیدن . ملالت داشتن . ملول شدن : عقل ناچار کشد زحمت زآلایش نفس دا...