کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خجش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خجش
لغتنامه دهخدا
خجش . [ خ َ ] (اِ) آماس و گرهی باشدکه در گردن و گلوی مردم بهم رسد و درد بکند و هرچه بماند بزرگتر شود. (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). علتی است که همچند بادنجان بگردن مردم شود و درد نکند و بریدنش مخاطره دارد. (شرفنامه ٔ منیری ). خجچ . (نا...
-
جستوجو در متن
-
خجچ
لغتنامه دهخدا
خجچ . [ خ َ / خ ُ ج َ ] (اِ) ورم و آماسی را گویند که در گلو بهم رسد. خجش . (از برهان قاطع).
-
خیک
لغتنامه دهخدا
خیک . (اِ) آوند چرمین که در آن آب حمل می کنند. مشک . (ناظم الاطباء). مشکی که در آن شراب و شیره و روغن کنند. (آنندراج ). خی . نِحی . قِربَة. زق . سقاء. عَجوز. (یادداشت مؤلف ). فرق خیک و مشک آنست که پشم خیک برجاست و از آن مشک سترده است : پس بفرمود تا ...
-
گردن
لغتنامه دهخدا
گردن . [ گ َ دَ ] (اِ) پهلوی گرتن ، کردی گردن ، افغانی وبلوچی گردن ، وخی و شغنی گردهن و سریکلی گردهان . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). معروف است و به عربی جید و عنق خوانند. (برهان ). ج ، گردنها. رَقَبَه . مَطنَب . عَطَل . (منتهی الارب ). یال . (فرهنگ ...