کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ختلان شاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ختلان شاه
لغتنامه دهخدا
ختلان شاه . [ خ ُت ْت َ ] (اِخ ) نام عام امراء خُتَّل است و آنان را شیر ختلان نیز می گفته اند. (یادداشت بخط مؤلف ). امیر خُتَّل است و آنان را شیر ختلان نیز می گفته اند. (یادداشت بخط مؤلف ). امیر خُتَّل .
-
جستوجو در متن
-
شیر
لغتنامه دهخدا
شیر. (اِخ ) به معنی پادشاه است . نام عام امراء ختل . (یادداشت مؤلف ). یقال للملک ختل ، ختلان شاه و یقال شیر ختلان . (ابن خردادبه ص 40).
-
شیر
لغتنامه دهخدا
شیر. (اِخ ) شار: شیر ختلان ؛ ختلان شاه . پادشاه ختلان . نام عام امرای بامیان . (از یادداشت مؤلف ). لقب پادشاه بامیان است . (از حدود العالم ). پادشاه بامیان را شیر گویند. (مجمل التواریخ و القصص ) : عزیز و قیصر و فغفور را بمان که درست نه شاه ماند و نه...
-
چغانیان
لغتنامه دهخدا
چغانیان . [چ َ ] (اِخ ) معرب آن صغانیان . ناحیه ای است واقع در مسیر علیای آمودریا (جیحون ). مرکز این ناحیه نیز بهمین نام خوانده میشده و نسبت بدان چغانیانی یا چغانی است . نام رودخانه ای موسوم به «چغان رود» (که امروز سرخن بضم اول و فتح سوم گویند) که چغ...
-
لان
لغتنامه دهخدا
لان . (فعل امر) امر از لاندن به معنی جنبانیدن و افشانیدن یعنی بجنبان و بیفشان . (برهان ) (جهانگیری ). رجوع به لاندن شود. || (اِ) مغاک و گودال . (برهان ). گو و مغاک . (آنندراج ). مغاک . اسدی در لغت نامه ذیل کلمه ٔمغاک گوید: گو باشد در زمین و لان نیز گ...
-
پنجاب
لغتنامه دهخدا
پنجاب . [ پ َ ] (اِخ ) (معبر..) این پنجاب چنانکه از مواضع مختلفه ٔ این کتاب (تاریخ جهانگشای تألیف علاءالدین عطاملک بن بهاءالدین محمد جوینی ) معلوم میشود معبری بوده است از جیحون در حدود بلخ و ترمد و نام این موضع مکرّر در تضاعیف این کتاب برده شده است ...
-
آموی
لغتنامه دهخدا
آموی . (اِخ ) آمو. آمویه . آمون . آمل . نام دشتی فراخ و ریگی بماوراءالنهر به ساحل جیحون : ریگ آموی و درشتی های اوزیرپایم پرنیان آید همی . رودکی .عنانش گرفتند و برتافتندسوی ریگ آموی بشتافتند. فردوسی .فروتر که از دشت آموی و زم همیدون به ختلان درآید بهم...
-
پسندیدن
لغتنامه دهخدا
پسندیدن . [ پ َ س َ دی دَ ] (مص ) پذیرفتن . قبول کردن . راضی شدن به . رضا دادن . ارتضاء (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). رضوان .خوش آمدن . مطبوع داشتن . گزیدن بر. صواب شمردن . تصویب . برگزیدن . (برهان قاطع در لغت پسنده ) : گرنه بدبختمی مرا که فکندبیکی ...
-
پس
لغتنامه دهخدا
پس . [ پ َ ] (اِ)پشت (مقابل پیش ). پشت سر. از پشت . عقب . در عقب . دنبال . بدنبال . پی . در پی . خلف . وراء. ظهر : چون رسنگر ز پس آمد همه رفتار مرابسغر مانم کو بازپس اندازد تیر . ابوشکور.ما برفتیم و شده نوژان و کحلان (؟) از پس مابشبی گفتی تو کش سلب ا...
-
بارگاه
لغتنامه دهخدا
بارگاه . (اِ مرکب ) بارگه . خیمه ٔپادشاهان و سلاطین را گویند. (برهان ). خانه و خیمه ٔ پادشاهان است که لشکر و سپاه و غیره بسلام آیند. (آنندراج ). نوعی از خیام مراتب ملوک و سلاطین . (شرفنامه ٔ منیری ). خیمه ٔ سخت بزرگ که بر در خرگاه ملوک و سلاطین زنند....
-
خامه
لغتنامه دهخدا
خامه . [ م َ / م ِ ] (اِ) قلم . (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (شرفنامه ٔ منیری ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (فرهنگ اوبهی ) (ناظم الاطباء). نی تحریر (ناظم الاطباء). کِلک . صاحب فرهنگ آنندراج کلمات زیر را از صفات قلم و خامه می داند: «مشکبار، مشکبو...
-
زین
لغتنامه دهخدا
زین . (حرف اضافه + صفت / ضمیر) مخفف از این . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). کلمه ٔ موصول یعنی از این . (ناظم الاطباء) : چو گشت آن پریچهره بیمارغنج ببرید دل زین سرای سپنج . رودکی .نباشد زین زمانه بس شگفتی اگر بر ما ببارد آذرخشا. رودکی .کجا گوهری چیره شد ز...
-
منتظم
لغتنامه دهخدا
منتظم . [ م ُ ت َ ظِ ] (ع ص ) راست و درست شونده اگرچه از باب افتعال است مگر متعدی نیامده . (غیاث ) (آنندراج ). بسامان . منتسق . مرتب . سامان یافته .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). منظم شده و مرتب شده . راست و درست شده . (از ناظم الاطباء) : کار خوارزم اک...
-
استوار
لغتنامه دهخدا
استوار. [ اُ ت ُ ] (ص ) (از پهلوی استوبار یا هستوبار ، به معنی معتقد و ثابت قدم ) پایدار. ثابت . پابرجا . پای برجا. استوان . (رشیدی ). ثبت . ثابت . (دهار). راسخ . (دهار) (منتهی الارب ). رابطالجاش . متین . (السامی ) (دهار) (زمخشری ) (مهذب الاسماء). مب...