کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خبطة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خبطة
لغتنامه دهخدا
خبطة. [ خ َ ب َ طَ ] (ع اِ) بقیه ٔ آب در غدیر یا در خنور. (از منتهی الارب ).
-
خبطة
لغتنامه دهخدا
خبطة. [ خ َ طَ ] (ع اِ) زکام که پیش از سرما بمردم عارض شود. (از منتهی الارب ) (متن اللغة) (معجم الوسیط). || ضربه ای که شتر گشن ماده شتر را زند. (ازمتن اللغة) || بقیه ٔ آب در غدیر و یا در خنور. (از معجم الوسیط) (از منتهی الارب ). || شیر باقی مانده در ...
-
خبطة
لغتنامه دهخدا
خبطة. [ خ ِ طَ ] (ع اِ) بقیه ٔ آب مانده در خنور یا در غدیر. (از معجم الوسیط). || شیر باقیمانده در مشک . شیر اندک . (از منتهی الارب ). || کم . اندک . (از معجم الوسیط). گیاه اندک . (از منتهی الارب ). || جزء و قطعه ای از هرچیز و جماعت . (از معجم الوسیط)...
-
خبطة
لغتنامه دهخدا
خبطة. [ خ ُطَ ] (ع اِ) بقیه آب مانده در غدیر. (از معجم الوسیط) (متن اللغة) (منتهی الارب ). || شیر باقی مانده در مشک . (از منتهی الارب ). || طعام باقی مانده در خنور. (از منتهی الارب ) (از متن اللغة).
-
واژههای مشابه
-
خبطةً خبطةً
لغتنامه دهخدا
خبطةً خبطةً. [ خ ِ ب ْ طَ تَن ْ خ ِ ب ْ طَ تَن ْ ] (ع ق مرکب ) گروه گروه . جوق جوق . پاره پاره . (از منتهی الارب ). منه : اتواخبطة خبطة؛ یعنی آمدند پاره پاره و گروه گروه . رجوع به خِبطَة در معجم الوسیط و خِبَط در متن اللغة شود.
-
واژههای همآوا
-
خبتة
لغتنامه دهخدا
خبتة. [ خ ِ / خ َ ت َ ] (ع اِمص ) تواضع. خشوع . فروتنی . (متن اللغة) (معجم الوسیط) (تاج العروس ) (اقرب الموارد) (البستان ) (لسان العرب ) (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
خبط
لغتنامه دهخدا
خبط. [ خ ِ ب َ ] (ع اِ) ج ِ خبطة. رجوع به خبطة شود.
-
حبطه
لغتنامه دهخدا
حبطه . [ ح َ طَ ] (ع اِ) نیمه ٔ آب باقی ، و بعضی خبطه با خاء معجمه گفته اند.
-
دکاع
لغتنامه دهخدا
دکاع . [ دُ ](ع اِ) بیماری سینه ٔ اسب و شتر. (منتهی الارب ). بیماریی است که در سینه ٔ اسبان و شتران پدید آید و آن چون «خبطة» و زکام است انسان را. (از اقرب الموارد).
-
عشواء
لغتنامه دهخدا
عشواء. [ ع َش ْ ] (ع ص ) مؤنث أعشی (منتهی الارب ) (اقرب الموارد)، یعنی شب کور و ضعیف البصر و آنکه شب نمی بیند و روز می بیند. (ناظم الاطباء). رجوع به اعشی شود. || شتر ماده ای که پیش پای خودنبیند. (منتهی الارب ). ناقه ای که جلو خود را نبیند وهنگام را...
-
اندک
لغتنامه دهخدا
اندک . [ اَ دَ ] (ص ، ق ) مقابل بسیار و مقابل بیش و گاهی مقابل فراوان نیز آمده اگر چه هرکدام مترادف هم است . (آنندراج ) . چیز کم . (ناظم الاطباء). کم . مقابل بیش . بسیار. (فرهنگ فارسی معین ). یسیر. قلیل . (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ). یسیر.(دهار...
-
شیر
لغتنامه دهخدا
شیر. (اِ) مایعی سپید و شیرین که از پستان همه ٔ حیوانات پستاندار ترشح می کند، و به تازی لبن گویند. (ناظم الاطباء) (از برهان ). به معنی شیر است که می خورند، و به این معنی به یای معروف است نه مجهول ، و این ترجمه ٔ لبن است و استادان شعر این دو را با هم ق...