کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاکشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خاکشی
لغتنامه دهخدا
خاکشی . (اِ) خاکشو که عربان بزرالخمخم خوانند و علف آن را به شتر دهند. (برهان قاطع). نام داروئی که بنام خوب گلان شهرت دارد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خُبَّه (به لغت اصفهانیان ). گیاهی است که دانه های آن قرمز و لعاب بسیار دارد و بیشتر در ایران جنس سیس...
-
واژههای مشابه
-
خاکشی مزاج
لغتنامه دهخدا
خاکشی مزاج . [ م ِ ] (ص مرکب ) موافق با هر پیش آمد. رجوع به خاکشیرمزاج شود.
-
خرد و خاکشی شدن
لغتنامه دهخدا
خرد و خاکشی شدن . [ خ ُ دُ ک ِشی ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سخت خرد شدن . ریزه ریزه شدن .
-
خرد و خاکشی کردن
لغتنامه دهخدا
خرد و خاکشی کردن . [ خ ُ دُ ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سخت خرد کردن . ریزه ریزه کردن . سخت بقطعات ریز از هم شکستن .
-
خرد و خاکشی
لغتنامه دهخدا
خرد وخاکشی . [ خ ُ دُ ک ِ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) ریزه ریزه . خرد. مرد. خرد و خمیر، خردخاکشی . سخت خرد.
-
جستوجو در متن
-
یخمال
لغتنامه دهخدا
یخمال . [ ی َ ] (ن مف مرکب ) مالیده با یخ .- خاکشی یخمال ؛ خاکشی که یخ بر آن مالند و سرد کنند و برای رفع اسهال به بیمار دهند. (یادداشت مؤلف ).- یخمال کردن خاکشی ؛ یخ بر خاکشی و امثال آن مالیدن و سرد کردن . (یادداشت مؤلف ).
-
سوارون
لغتنامه دهخدا
سوارون . [ س َ ](اِ) تخم خاکشی که به عربی خمخم خوانند. (برهان ). تخم خاکشی که به عربی بذرالخمخم خوانند. (آنندراج ).
-
شیوران
لغتنامه دهخدا
شیوران . [ شی وَ ] (ترکی ، اِ) خاکشی (اعم از خاکشی حوض یا خاکشی خوردنی ). (یادداشت مؤلف ). اسم ترکی خبه است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). خاکشیر. || جانورکهایی که در آبهای راکدمانده پدید آید برنگ سرخ و زرد. (یادداشت مؤلف ).
-
شفترک
لغتنامه دهخدا
شفترک . [ ش ِ ت َ رَ ] (اِ) خاکشی و علف خاکشی . (ناظم الاطباء). خاکشیر.(فرهنگ فارسی معین ). گیاهی است که شتر خورد و در اصفهان خاکشی گویند و آن تخم خوب کلان است و به عربی خمخم گویند. (از برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). اسم شیرازی خبه است . (تحفه ٔ حکی...
-
خاکشیرمزاج
لغتنامه دهخدا
خاکشیرمزاج . [ م ِ ] (ص مرکب ) سازگار. موافق شونده با هر پیش آمد. خاکشی مزاج .
-
ابوالعرق
لغتنامه دهخدا
ابوالعرق .[ اَ بُل ْ ع ِ ] (ع اِ مرکب ) کحیلا. حمحم . و حمحم را به معنی گاوزبان (لسان الثور) و هم خاکشی آورده اند.
-
له و لورده شدن
لغتنامه دهخدا
له و لورده شدن . [ ل ِ هَُ ل َ وَ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سخت له شدن . خرد و خاکشی شدن . له و په شدن .
-
له و لورده کردن
لغتنامه دهخدا
له و لورده کردن . [ ل ِ هَُ ل َ وَ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سخت له کردن . خرد و خاکشی کردن . له و په کردن .