کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاموش لب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خاموش لب
لغتنامه دهخدا
خاموش لب . [ ل َ ] (ص مرکب ) بی سخن . بی صدا. ساکت . بی کلام . || بی حرکت . ساکن . غیرمتحرک : دلو از کله های آفتابی خاموش لب از دهن پرآبی .نظامی .
-
واژههای مشابه
-
خاموش خاموش
لغتنامه دهخدا
خاموش خاموش . (ق مرکب ) آهسته آهسته . یواش یواش . نرم نرمک : بدر بر حلقه زد خاموش خاموش برون آمد غلامی حلقه در گوش .نظامی .
-
چراغ خاموش
لغتنامه دهخدا
چراغ خاموش . [ چ َ / چ ِ غ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) از صفات چراغ . چراغ مضطرب و بسمل و مرده و کشته و افسرده . (آنندراج ). رجوع به چراغ مرده شود.
-
خاک خاموش
لغتنامه دهخدا
خاک خاموش . [ ک ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از زمین بی گیاه و سبزه است . (آنندراج ).
-
خاموش بلخی
لغتنامه دهخدا
خاموش بلخی . [ ش ِ ب َ ] (اِخ ) تخلص دیگر جلال الدین محمد بلخی معروف بملای رومی است و در تعدادی از غزلیات خودرا به این تخلص نامیده است . (از الذریعه الی تصانیف الشیعه تألیف آقابزرگ طهرانی قسم 1 جزء 9 ص 285).
-
خاموش بودن
لغتنامه دهخدا
خاموش بودن . [ دَ ] (مص مرکب ) ساکت بودن . حرف نزدن . (ناظم الاطباء). صامت بودن . زبان بکلام نیاوردن . اِطراق . (تاج المصادر بیهقی ). اِخرِنباق . (منتهی الارب ). اِخرِنماس . اِصمات (منتهی الارب ). تصمیت . (ناظم الاطباء). سِقاط (منتهی الارب ). سُکات ....
-
خاموش ساختن
لغتنامه دهخدا
خاموش ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) کسی را از سخن بازداشتن . قطع کلام کردن . (منتهی الارب ). خاموش کردن . رجوع به خاموش کردن شود. || کسی را از گریه و ضجه بازداشتن . || غضب کسی را فرونشاندن . || آتشی را خاموش ساختن ؛ اطفاء حریق .
-
خاموش شیرازی
لغتنامه دهخدا
خاموش شیرازی . [ ش ِ ] (اِخ ) میرزا ابوالقاسم خاموش شیرازی . یکی از شعرای پارسی زبان و دارای دیوانی است . (از الذریعه الی تصانیف الشیعه تألیف آقابزرگ طهرانی قسم 1 جزء 9 ص 285).
-
خاموش شیرازی
لغتنامه دهخدا
خاموش شیرازی . [ ش ِ ] (اِخ ) یکی از شعرای ایران است که اصلش از کاشان بوده ولی در شیراز مرده است . (از الذریعه الی تصانیف الشیعه تألیف آقابزرگ طهرانی قسم 1 جزء 9 ص 285).
-
خاموش گردانیدن
لغتنامه دهخدا
خاموش گردانیدن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) ساکت کردن . از سخن بازداشتن . خاموش ساختن . خاموش کردن . تَصمیت . اِصمات . (منتهی الارب ). تَضمیز. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) : حکیمی در آن کشتی بود ملک را گفت : اگر فرمان دهی من او را بطریقی خاموش گردانم . (...
-
خاموش گردیدن
لغتنامه دهخدا
خاموش گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) بیصدا شدن . ساکت شدن . از سخن بازایستادن . دم فروبستن . خاموش شدن . خاموش گشتن . اِطراق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). اِقتِنان .کَرسَمَه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سُموط. ع...
-
خاموش گریستن
لغتنامه دهخدا
خاموش گریستن . [ گ ِ ت َ ] (مص مرکب ) آهسته و بی آواز گریستن .
-
خاموش گشتن
لغتنامه دهخدا
خاموش گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) بی صدا گشتن . بی سخن گشتن . خاموش شدن . خاموش گردیدن . اِنصاف . اِرمام . رجوع به «خاموش شدن » و «خامش گردیدن » شود : بروی اندر افتاد و بیهوش گشت نگفتش سخن هیچ و خاموش گشت . فردوسی .- خاموش گشتن آتش ؛ خاموش شدن آن ...
-
خاموش ماندن
لغتنامه دهخدا
خاموش ماندن . [ دَ ] (مص مرکب ) ساکت ماندن . بی صدا ماندن . دم فروبستن : شانه را در هر سری سازند جای زآنکه با چندین زبان خاموش ماند. || بجا ماندن . (آنندراج ). گفته نشدن : در زمان قصه پردازان سخن خاموش ماندزآنکه در افشاء نمیگنجد غم پنهان ما.ظهوری (از...