کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاموش خاموش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خاموش خاموش
لغتنامه دهخدا
خاموش خاموش . (ق مرکب ) آهسته آهسته . یواش یواش . نرم نرمک : بدر بر حلقه زد خاموش خاموش برون آمد غلامی حلقه در گوش .نظامی .
-
جستوجو در متن
-
خب شین
لغتنامه دهخدا
خب شین . [ خ َ ] (اِ فعل ) خب باش ، هیچ مگو! خموش ! خاموش ! خاموش باش . خموش شو. صه . (زمخشری ).
-
هاژ
لغتنامه دهخدا
هاژ. (ص ) بد و زشت . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || حیران . سرگشته . متحیر. واله و درمانده . (از برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ اسدی ) : همه دعوی کنی و خایی ژاژدر همه کارها حقیری و هاژ. ابوشکور. || بر یک جای ...
-
صمات
لغتنامه دهخدا
صمات . [ ص ُ ] (ع مص ) خاموش بودن . (منتهی الارب ). خاموش شدن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || (اِ) آنچه بدان خاموش شوند. || سرعت تشنگی . (منتهی الارب ).
-
تصمیت
لغتنامه دهخدا
تصمیت . [ ت َ ] (ع مص ) خاموش کردن . (تاج المصادر بیهقی ). خاموش بودن و خاموش گردانیدن . لازم و متعدی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
اخرنماس
لغتنامه دهخدا
اخرنماس . [ اِ رِم ْ ] (ع مص ) خاموش شدن . (منتهی الارب ). خاموش بودن .
-
صمیت
لغتنامه دهخدا
صمیت . [ ص ِم ْ می ] (ع ص ) بسیار خاموش . (منتهی الارب ). همیشه خاموش . (مهذب الاسماء).
-
ارطام
لغتنامه دهخدا
ارطام . [ اِ ] (ع مص )خاموش شدن . ساکت ماندن . (منتهی الأرب ). خاموش گردیدن . || بازداشته شدن شتر. (منتهی الأرب ).
-
مسکت
لغتنامه دهخدا
مسکت . [ م ُ ک َ ] (ع ص ) خاموش شده . ساکت شده . خاموش : امیر محمود این حدیث را هیچ جوابی نداشت مسکت آمد و خاموش ایستاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 688).
-
اخرنباق
لغتنامه دهخدا
اخرنباق . [ اِ رِم ْ ] (ع مص ) سر فروافکندن . || خاموش بودن . خاموش شدن . و در مثل است : مخرنبق لِینباع ؛ ای ساکت لداهیة یریدها. (منتهی الارب ). || دوسیدن بزمین .
-
بی مقال
لغتنامه دهخدا
بی مقال . [ م َ ] (ص مرکب ) (از:بی + مقال ) گنگ و خاموش . (آنندراج ). لال . بی گفتار و ساکت و خاموش . (ناظم الاطباء). و رجوع به مقال شود.
-
انصات
لغتنامه دهخدا
انصات . [ اِ ] (ع مص ) خاموش بودن و گوش داشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). خاموش شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). خاموش بودن . (ترجمان القرآن جرجانی ). ساکت بودن و گوش دادن . (از اقرب الموارد). || خاموش کردن . (منتهی الارب ) ...
-
مخرنبق
لغتنامه دهخدا
مخرنبق . [ م ُ رَم ْ ب ِ ] (ع ص ) خاموش و دوسنده به زمین و فی المثل : مخرنبق لینباع ؛ ای ساکت لداهیة یریدها. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سر فروافکنده ٔ خاموش و ساکت . المثل : مخرنبق لینباع ؛ درباره ٔ کسی گویند که چون بلا و داهیه ا...
-
انطفاء
لغتنامه دهخدا
انطفاء. [ اِ طِ ] (ع مص ) فرومردن آتش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ). فرومردن آتش و چراغ . (مجمل اللغة). خاموش شدن آتش . (از اقرب الموارد). فرونشستن . خاموش شدن . بمردن . مردن . خاموش گشتن چراغ . طفوء. (یادداشت مؤلف ).