کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاشه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خاشه
لغتنامه دهخدا
خاشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) خس و خاشاک و ریزهای چوب و سرگین و امثال آن را گویند که بهم آمیخته باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). خاشاک . (شرفنامه ٔ منیری ) (غیاث اللغة) (صحاح الفرس ) (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ اوبهی ) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 378) : نه گویا زبان و...
-
واژههای مشابه
-
خاشه روب
لغتنامه دهخدا
خاشه روب . [ ش َ / ش ِ ] (نف مرکب ) کسی که خیابانها و محله ها را پاک می کند. سُپور. مأمور نظافت اماکن عمومی . جاروکش : تو در پای پیلان بدی خاشه روب گواره کشی پیشه با رنج و کوب .اسدی (گرشاسب نامه ).
-
جستوجو در متن
-
سپور
لغتنامه دهخدا
سپور. [ س ُ ] (از ترکی ، اِ) کلمه ٔ مأخوذ از سُپُرماق ترکی است . روفته گر. جاروکش . کسی که کوچه ها و خیابانها را جاروب کند و آب پاشد. شوله روب . خاشه روب .
-
خش و خماش
لغتنامه دهخدا
خش و خماش .[ خ َ ش ُ خ َ ] (اِ مرکب ، اتباع ) خش و خاش . خاشه . هر چیز ریز و پیز و دورافکندنی . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
گواره کشی
لغتنامه دهخدا
گواره کشی . [ گ َ رَ /رِ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) کار گواره کش : تو درپای پیلان بدی خاشه روب گواره کشی پیشه با رنج و کوب .اسدی .
-
غثاء
لغتنامه دهخدا
غثاء. [ غ ُ ] (ع اِ) غُثّاء. آب آورد. کفک . || تباه و پوسیده از برگ درخت به کفک سیل آلوده و خراب شده . ج ، اَغثاء. (منتهی الارب ) (آنندراج ). در تاج العروس غثاء را چنین شرح داده : «القمش و الزبد (و القذر) و الهالک و البالی (او الهالک البالی ) من ورق ...
-
کواره کشی
لغتنامه دهخدا
کواره کشی . [ ک َ رَ / رِ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل کشیدن کواره . حمل میوه و غیره . (فرهنگ فارسی معین ) : تو در پای پیلان بدی خاشه روب کواره کشی پیشه با رنج و کوب . ؟ (از لغت فرس اسدی ذیل کوب ).و رجوع به کواره شود.
-
روب
لغتنامه دهخدا
روب . (اِمص ) روفتن . (ناظم الاطباء). روبیدن : رفت و روب . || (نف مرخم ) روبنده . (ناظم الاطباء). با کلمات دیگر ترکیب می یابد و معنی اسم فاعلی از آن اراده می شود: پاروب . جاروب . خاشه روب . خانه روب . لاروب . || (ن مف مرخم ) روفته شده . خاک روب ؛ یعن...
-
اقذاء
لغتنامه دهخدا
اقذاء. [ اِ ] (ع مص ) خاشاک انداختن در چشم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). خاشه در چشم افکندن . (تاج المصادر بیهقی ). || خاشاک برآوردن از چشم . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ازلغات اضداد است...
-
خاش و خش
لغتنامه دهخدا
خاش وخش . [ ش ُ خ َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) قماش ریز را گویند که از دم مقراض استادان خیاط و پوستین دوز بدست آید. قماش ریزه بود. (فرهنگ اسدی ). || چیزی که از دم تیشه ٔ درودگران بریزد. (برهان قاطع) (آنندراج ). || آشغال . رجوع به خاشه شود.
-
خث
لغتنامه دهخدا
خث .[ خ ُث ث ] (ع اِ) خس و خاشاک خشک گذاشته ٔ سیل . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) . || خاشه ٔ سیاه که بر سر آب رود. (مهذب الاسماء). || جامه غوک خشک دیرینه . (آنندراج ). جل وزغ خشک دیرینه . (ناظم الاطباء). سرگین گاو که برجای اندایند. (مهذب الاسماء)
-
خوش
لغتنامه دهخدا
خوش . [ خ َ ] (ع مص ) نیزه زدن ، منه : خاشه بالرمح . || آرمیدن با زن ، منه : خاش جاریته ؛ آرمید با کنیزک خود. || گرفتن ،منه : خاش الشی ٔ. || پاشیدن ، منه : خاش التراب و غیره فی الوعاء؛ ای پاشید خاک و جز آنرا در آوند. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (...
-
اندرخوردن
لغتنامه دهخدا
اندرخوردن . [ اَ دَ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) سزاوار گشتن . مناسب بودن . شایسته بودن . (ازناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). لایق شدن . مستحق شدن . روا بودن . پسندیده بودن . سزاوار بودن . (از ناظم الاطباء). لایق بودن . (فرهنگ فارسی معین ) : گرزم ب...