کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خارکن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خارکن
لغتنامه دهخدا
خارکن . [ ک َ ] (اِ مرکب ) نام نوائی است از الحان موسیقی که از غایت فرح خار غم از دل می کند. (فرهنگ جهانگیری ). نام نوائی و صوتی است از موسیقی . (آنندراج ) (برهان قاطع) (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 373 فرهنگ خطی متعلق بکتابخانه ٔ لغت نامه ) : نوای خار کن از ...
-
خارکن
لغتنامه دهخدا
خارکن . [ ک َ ] (اِ) بوته ٔ خار. (آنندراج ) (برهان قاطع) (فرهنگ شعوری ) (فرهنگ رشیدی ).
-
خارکن
لغتنامه دهخدا
خارکن . [ ک َ ] (اِخ ) نام شخصی است ، که این نوا به آن شخص منسوب است . (آنندراج ) (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ شعوری ). رجوع به خارکن (نام نوایی ) و به خارکش (نام سرودی ) شود.
-
خارکن
لغتنامه دهخدا
خارکن . [ ک َ ] (نف مرکب ) کننده ٔ خار. (شرفنامه ٔ منیری ). شخصی که پیوسته خار را از زمین بکند. (آنندراج ) (برهان قاطع). کسی که از زمین خار کند و بفروشد. حاطِب : چنین گفت با خارکن شهریارکه از گوسفندش بدانی شمار. فردوسی .بدین خار کن داد دینارچندبدو گف...
-
واژههای مشابه
-
نوای خارکن
لغتنامه دهخدا
نوای خارکن . [ ن َ ی ِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام نوائی است از موسیقی . (جهانگیری ) (انجمن آرا)(برهان قاطع). نغمه ای است از موسیقی قدیم . (فرهنگ فارسی معین ). نوای خارکند. (برهان قاطع) : نوای خارکن از عندلیب نیست عجب که مدتی سروکارش نبوده جز ...
-
واژههای همآوا
-
خار کن
لغتنامه دهخدا
خار کن . [ ک َ ] (فعل امر مرکب ) صیغه ٔ امر مفرداست از مصدر خار کندن . (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 373).
-
جستوجو در متن
-
خارزن
لغتنامه دهخدا
خارزن . [ زَ ] (نف مرکب ) کسی که خارکنی می کند. خارکن . رجوع به خارکن در این لغت نامه شود.
-
نوای خارکند
لغتنامه دهخدا
نوای خارکند. [ ن َ ی ِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوای خارکن . رجوع به نوای خارکن شود.
-
چینه
لغتنامه دهخدا
چینه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) اسم است از کلمه ٔ چین (از مصدر چیدن ) در مقام تخصیص نوع از جنس . رجوع به چین شود.- خارچینه ؛ خارچین . ابزار خارکن .- موچینه ؛ موچین . آلت کندن موی از رخسار.
-
هامون گذار
لغتنامه دهخدا
هامون گذار. [ گ ُ ] (نف مرکب ) بادیه پیما. هامون بر. صحرانورد. هامون سپر. دشت پیما. بیابان گذر : هامون گذار و کوه فش دل بر تحمل کرده خوش تا روز هر شب بارکش هر روز تا شب خارکن .امیرمعزی .
-
تبردار
لغتنامه دهخدا
تبردار. [ ت َ ب َ ] (نف مرکب ) کسی که شغل او شکستن چوب و درخت باشد با تبر. (ناظم الاطباء). تبردارنده . دارنده ٔ تبر. هیزم شکن . خارکن : تبردار مردی همی کند خارز لشکر بشد نزد او شهریار. فردوسی . || سپاهیی که با تبر بود. (ناظم الاطباء). رجوع به طبردارش...
-
گرازنده
لغتنامه دهخدا
گرازنده . [ گ ُ زَ دَ / دِ ] (نف ) از روی ناز وتکبر خرامنده و به راه رونده . (برهان ) : نوازنده بلبل به باغ اندرون گرازنده آهو به راغ اندرون . فردوسی .دل افروز بدنام آن خارکن گرازنده مردی به نیروی تن . فردوسی .دلیری کند با من آن نادلیرچو گور گرازنده ...