تبردار. [ ت َ ب َ ] (نف مرکب ) کسی که شغل او شکستن چوب و درخت باشد با تبر. (ناظم الاطباء). تبردارنده . دارنده ٔ تبر. هیزم شکن . خارکن :
تبردار مردی همی کند خار
ز لشکر بشد نزد او شهریار.
|| سپاهیی که با تبر بود. (ناظم الاطباء). رجوع به طبردارشود
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تبردار. [ ت َ ب َ ] (نف مرکب ) کسی که شغل او شکستن چوب و درخت باشد با تبر. (ناظم الاطباء). تبردارنده . دارنده ٔ تبر. هیزم شکن . خارکن :
تبردار مردی همی کند خار
ز لشکر بشد نزد او شهریار.