کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خائب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خائب
لغتنامه دهخدا
خائب .[ ءِ ] (ع ص ) آنکه به مطلوب خود دست نیابد. (منتهی الارب ). مأیوس و بی بهره . (غیاث اللغات ). نومید. ناامید. نمید. || خائب و خاسر از اتباع است .
-
جستوجو در متن
-
تشمت
لغتنامه دهخدا
تشمت . [ ت َ ش َم ْ م ُ ] (ع مص ) خائب بازگردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خائب و بدون غنیمت بازگشتن قوم . (از اقرب الموارد).
-
خائبة
لغتنامه دهخدا
خائبة. [ ءِ ب َ ] (ع ص ) تأنیث خائب ، ناامید : هر صباحی فرقه ای را راتبه تا نماند امتی زو خائبه . مولوی .رجوع به خائب شود.
-
خابی
لغتنامه دهخدا
خابی ٔ. [ ب ِ ءْ ] (ع ص ) ناامید. یقال : کید خابی ٔ؛ ای خائب . (اقرب الموارد).
-
متشمت
لغتنامه دهخدا
متشمت . [ م ُ ت َ ش َم ْ م ِ ] (ع ص ) خائب بازگردنده . (آنندراج ). محروم از غنیمت . (ناظم الاطباء). یقال تشمت القوم ؛ ای رجعوا خائبین بلاغنیمة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشمت شود.
-
اخیب
لغتنامه دهخدا
اخیب . [ اَ ی َ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از خَیبت . خائب تر. نومیدتر.- امثال : اخیب ُ من حُنین . اخیب من قابض علی الماء .رجوع به مجمعالامثال میدانی شود.
-
خاسر
لغتنامه دهخدا
خاسر. [ س ِ ] (ع ص ) زیانکار. (آنندراج )(تاج العروس ) (اقرب الموارد) (المنجد) (زمخشری ) (مهذب الاسماء). کسی که در مال او زیان واقع شود، کسی که نقصان خود کند. (غیاث اللغة). زیان دیده . زیان رسیده . متضرر. زیان زده . زیان کرده . بزیان ، مقابل رابِح . ج...
-
تخییب
لغتنامه دهخدا
تخییب . [ ت َخ ْ ] (ع مص ) نومید کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). خائب گردانیدن . (زوزنی ). ناامید گردانیدن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) : خَیَّبَه ُ اللّه ُ؛ ناامید گردانید او را خدای . (منتهی الارب ).
-
نمید
لغتنامه دهخدا
نمید. [ ن ُ ] (ص مرکب ) مخفف ناامید است . (برهان قاطع) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از جهانگیری ). مأیوس . قانط. آیس . خائب . ناامیدوار. (یادداشت مؤلف ). رجوع به نومید شود : به دوری ز خویشانت آرد نویدنمایَدْت طبع و نشاند نمید. اسدی .ای خردمند نکته...
-
زوبر
لغتنامه دهخدا
زوبر. [ زَ ب َ ] (ع اِ) همه . کل و مجموع . (ناظم الاطباء): اخذه بزوبره ؛ گرفت همه ٔ آن را. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). صاحب اقرب الموارد آرد: اخذه بزنوبره ، بالنون لا بالباء؛ ای اجمع. و در منتهی الارب ذیل «زب ر» آرد: اخذه بزبوبره ...
-
تشمیت
لغتنامه دهخدا
تشمیت . [ ت َ ] (ع مص ) دعا کردن کسی راکه عطسه زند. (دهار). دعای عطسه گفتن یا عام است و منه حدیث : زواج فاطمة علیها الصلوة و السلام فاتاهما فدعا لهما و شمت علیهما ثم خرج . و دعای عطسه مسنون است نزد شافعی و دیگران مر شنونده را و مشهور از مالکیة وجوب آ...
-
خائباً
لغتنامه دهخدا
خائباً. [ ءِ ب َن ْ ] (ع ق ) در حالت نومیدی در حالت یأس . در حالت دست نیافتن به مطلوب و در این حال باخاسراً آید : خائباً و خاسراً باز گشتند از ترمذ وز راه دز آهنین سوی سمرقند رفتند. (تاریخ بیهقی ص 474). خائباً و خاسراً به بغداد افتادند. (ترجمه ٔ تار...
-
خیراندیش
لغتنامه دهخدا
خیراندیش . [ خ َ / خ ِ اَ ] (نف مرکب ) طالب و راغب خوبی و نیکی برای مردمان . خیرخواه . (ناظم الاطباء). مقابل شراندیش . (یادداشت مؤلف ) : رهی جوان و سوار و توانگر از ره دوربر تو آمد امیدوار و خیراندیش روا مدار که از خدمت تو برگرددفقیر و خائب و پیر و ...
-
تحویر
لغتنامه دهخدا
تحویر. [ ت َح ْ ] (ع مص ) سپید کردن جامه و جز آن . (تاج المصادر بیهقی ). سپید کردن جامه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || گرد کردن نان در وقت پختن و داغ کردن . (تاج المصادر بیهقی ). پهن و گرد ساختن نان را برای پختن . (منته...